ماه: اردیبهشت 1400
نسیم توکل رییس هیئت مدیره عرش گستر
برای کارآفرین شدن داشتن تجربه کار ضروری است
دانشگاه
افراد را برای فضای کار حرفهای آماده نمیکند و اگر فردی قصد راهاندازی کسبوکار
داشته باشد، باید تجربه کسب کند. البته هر فردی میتواند از ابتدا بدون داشتن
تجربه کسبوکار خود را راه بیاندازد اما باید هزینهی زیادی بپردازد تا به وضعیت
مطلوب دست پیدا کند.
نسیم توکل
خانوم
توکل رِییس هیات مدیره عرش گستر، متولد سال 62 در میمه اصفهان بدنیا آمد، برخلاف
علاقهاش در رشتهزمینشناسی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد، بعد از آن در شرکت
همسرش در واحد بازرگانی مشغول به کار شد، سپس تصمیم به فعالیت در واحد فروش گرفت و
طی سه ماه میزان فروش را از 50 میلیون به 150میلیون رساند.
ایشان
در حوزه بازاریابی، 7 کتاب تالیف کرده است، همچنین عضویت در انجمن asis
آمریکا، کمیته ict
اتاق ایران، مجمع عالی کارافرینان ایران و رییس کمیته زنان حفاظت الکترونیک، از
سوابق کاری ایشان میباشد.

Elementor #3266
نسیم توکل
از رویای آمریکا تا اپلیکیشن زبانشناس
حسین ناصری
از کوفاندرهای زبانشناس که در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کرده.
” رفتن از ایران “
قصه زبانشناس به سال 93 برمیگردد. اما من ابتدا میخواهم پیشزمینهای را مطرح کنم و برگردم به سال 86، زمانی که ما تازه کنکور داده بودیم و میخواستیم وارد دانشگاه شویم. آن زمان برای ما دانشجوهایی را آورده بودند که از رشتههای مختلف برایمان بگویند تا برحسب علایقمان، انتخاب رشتهی خوبی داشته باشیم. از بین رشتههایی تا جایی که خاطرم مانده رشتههای برق، کامپیوتر، مکانیک، عمران و صنایع را برای ما معرفی کردند. من بر اساس توضیحات برای خودم بالا و پایین میکردم و با استدلال اینکه در درس ریاضی ضعیف بودم برق را از بین گزینهها حذف کردم و رشتهی کامپیوتر هم که از دید من نهایتا منجر به داشتن یک کافینت میشد، از دور کنار رفت. درنهایت بین رشتهها، من مکانیک را انتخاب کردم. وارد دانشگاه شدم و برنامهام هم این بود که ترم سوم درس برنامهنویسی را بردارم. ترمهای قبلی دیده بودم که تمام بچههایی که این درس را میگذرانند، در تلاش و تکاپو هستند و استاد هم جدیت زیادی سر این درس دارد. بههمین خاطر تصمیم گرفتم تابستان آن سال درس را پیشخوانی کنم و اینکار باعث شد در طول ترم توی این درس بدرخشم و استاد آیندهی خوبی را برای من به عنوان یک برنامهنویس متصور شود. ترم که تمام شد، به پیشنهاد استاد وارد پروژهای شدم که ایشان پیش میبردند و در زمینهی شبیهسازهای رانندگی بود.
اما در نهایت چشمانداز من این بود که بعد از فارغالتحصیلی برای ادامهی تحصیل از ایران بروم و به همین سبب در اواخر کارشناسی شروع به همکاری با همین استاد و استاد دیگری کردم که منجر به تعدادی مقالهی بینالمللی شد. علاقه من به رفتن از ایران تاحدی بود که در دورهی کارشناسی توانستم 11 مقاله بین المللی بدهم و کاملا برای رفتن آماده بودم. تنها مانعی که برای رفتن داشتم، تسلط به زبان انگلیسی بود. من از بچگی با این زبان مشکل داشتم و علیرغم آنکه در کودکی کلاس هم رفته بودم و فیلم آموزشی هم دیده بودم، این موضوع نقطه ضعف من تلقی میشد.
بعد از گشتن و تحقیقات زیاد توی اینترنت، با استادی آشنا شدم که تمرکز اصلیاش روی روانشناسی یادگیری زبان بود تا لغت و گرامر. دورههای ایشان را گرفتم و تقریبا 6 ماه با این دورهها پیش رفتم و درنهایت توانستم با نمرهی خوبی، مدرک تافلم را بگیرم. پس از آن مدارکم را برای اپلای فرستادم و منتظر نتیجه ماندم.
“احساس خلا”
توی این فرصت، کار خاصی برای انجام دادن نداشتم و برای همین یک تصمیمی گرفتم. خلا یادگیری زبان انگلیسی در ایران بسیار احساس میشد و خصوصا سالهای 93،92 نرمافزارهای زیادی برای یادگیری زبان وجود نداشت و یادگیری، مبتنی بر کلاس و روشهای سنتی بود. ایدهای به ذهنم رسید و اینکه نرم افزاری در داخل کشور توسعه دهیم و مشکلی که تعداد زیادی از زبانآموزان با زبان انگلیسی دارند را کم کنیم. این پیشنهاد را با یکی از همدانشگاهیهایم به اسم آقای گلمیرزایی مطرح کردم و گفتم توی این فرصت که هردو منتظر نتیجهی اپلای هستیم میتوانیم روی آن کار کنیم. او هم علاقه نشان داد و پذیرفت و با هم شروع کردیم و اپلیکیشن زبانشناس را راه انداختیم. البته در ابتدا، اسم اپلیکیشن، انگلیسی شیوا بود و ما با این اسم شروع کردیم و در ادامه متوجه شدیم این اسم نمیتواند برای یک کسبوکار بزرگ مناسب باشد.
تقسیم وطایف به این صورت بود که من موارد مرتبط با وبسایت و همکارم فعالیتهای مربوط به راهاندازی اپلیکیشن را پیش ببرد و این درحالی بود که من حتی از بنیادیترین مفاهیم ساخت وبسایت هم اطلاع نداشتم و همه چیز را با سرچ و گشتن توی اینترنت پیدا میکردم و از این طریق سایت سادهای را راه انداختم. یادداشتها و مقالاتی را در سایت منتشر میکردم که در آن از روشهای نوین آموزش زبان توضیح داده بودم که بعضا در آنها روش سنتی را هم زیر سوال برده بودیم و آنها را روش غلطی میدانستیم. این مقالات ادامه پیدا کرد تا اینکه تقریبا 4 ماه بعد نسخه اولیه اپلیکیشن زبانشناس لانچ شد. بازخوردها نسبت به نسخه اولیه منفی بود و تقریبا همه معتقد بودند که این چهکاری است که انجام دادهاید! شرایطی بود که با خودم فکر کردم قید همه چیز را بزنم اما توی دلم هنوز به آن کار ایمان داشتم و نتیجه اپلای هم هنوز نیامده بود. همین شد که از دوستم خواستم ادامه بدهیم و یک نسخه دیگر منتشر کنیم. چندماه روی این اپلیکیشن کار کردیم و نسخه دوم زبان شناس را منتشر کردیم. اینبار خیلی از مسائل حل شده بود و محتواهای جذابتری هم به آن اضافه کرده بودیم. بازخوردهای منفی کمتر شد و همین مسئله ما را امیدوار کرد تا بازهم کار را جلو ببریم.
در همین مدت که روی اپلیکیشن کار میکردیم نتیجه اپلای آمد و بورسیه من پذیرفته شده بود و باید درخواست میدادم برای ویزا. توی این مدت که برای ویزا درخواست داده بودم و خیلی هم طول کشید ما روی اپلیکیشن کار کردیم و ادامهاش دادیم. درآمد و سرمایه آنچنانی هم برای ما نداشت که صرف تبلیغ یا استخدام نیروی جدید کنیم و دو نفری کار را جلو میبردیم و سرمایه ما فقط فکر و انرژی ما بود.
فرایند توسعه اپلیکیشن همینطور دونفره ادامه پیدا کرد تا اینکه ایدهای به ذهنم رسید و اینکه برای اپلیکیشن یک تالار گفتوگو و یک قسمت پشتیبانی ایجاد کنیم که شاید بتوان گفت این مسئله از مهمترین نقاط عطف زبانشناس بود. اینکه فضایی ایجاد شود تا کاربرها بتوانند بهصورت خصوصی با ما در ارتباط باشند و سوالاتشان را بپرسند و ما هم از این طریق بتوانیم مشکلات اپلیکیشن را حل کنیم. البته آن زمان من فکر نمیکردم این موضوع بتواند خیلی در پیشرفت زبانشناس موثر باشد ، اما موثر واقع شد و دلیل اصلی آن هم این بود که ما از طریق تالار زبانشناس توانستیم یکسری کاربر وفادار پیدا کنیم و با آنها در تعامل باشیم.
آن زمان یک کاربری بود که 300 روز از این اپلیکیشن استفاده کرده بود و برای ما خیلی عجیب بود. یعنی 300 روز پشت سر هم روزی 20 دقیقه از این ایلیکیشن استفاده میکرد، ما در مخیلهمان هم نمیگنجید که یک نفری واقعا تا این اندازه نسبت به اپلیکیشن اهتمام داشته باشد. ما توانستیم این افراد را در تالار زبانشناس پیدا کنیم و با آنها در تعامل باشیم و از آنها فیدبک بگیریم و تلاش میکردیم تمام نکاتی که کاربرها مطرح میکنند حل کنیم. از این جهت ارتباطمان با مخاطب در سطح مناسبی بود و رضایت داشتند و معمولا وقتی که مشکلی پیش میآمد و به ما میگفتند ما سعی میکردیم که در حداقل زمان ممکن این مشکل را حل کنیم و کاربر را راضی نگه داریم. یادم هست آن موقع یک کاربر خیلی ناراضی بود و یک مشکلی داشت که حل نمیشد. ما مجبور شدیم تا ساعت یک پشت کامپیوتر بنشینیم و کد بزنیم و یک نسخه آزمایشی برای ایشان ایجاد کنیم تا ببنیم آیا مشکل حل میشود یا نه که خوشبختانه با آن نسخه آزمایشی مشکل حل شده بود. فردایش آمده بود و یک کامنت خیلی جالب برایمان گذاشته بود. گفته بود که من از یکی از شرکتهای خودروسازی که حالا من نامش را نمیبرم، یک خودرو گرفتم حدود سی میلیون تومان، سال 96 بود و خودروها در همین رنج بودند، گفت سی میلیون تومان خودرو گرفتم و وقتی تحویلم دادند کار نکرده و من هر چه با نمایندگی تماس میگیرم اصلا جوابم را نمیدهند. اما آقای ناصری و آقای گلمیرزایی ساعت یک نصف شب برای من یک نسخه آزمایشی ساختند و مشکل من را حل کردند و خیلی تشکر کرده بود و گفته بود من به شما جوانان میهنم افتخار میکنم و از این نوع حرفها که همین موضوع خیلی برای ما هم احساس رضایت خاطر داشت و باعث شد ما به این روندمان که نسبت به مخاطب حساسیت داشتیم، اهتمام بورزیم.
حتی یکسری از افرادی که خیلی به زبانشناس وفادار بودند در تالار مشارکت میکردند، به سوالات یکدیگر جواب میدادند و همین باعث شده بود که اپلیکیشن و وبسایت زبانشناس، رونق خیلی خوبی داشته باشد.
“شروع اتفاقات خوب”
یکی از این افرادی که خیلی در تالار فعالیت داشت آقای کامبیز کشاورز بود. من ایشان را مدنظر داشتم که اگر شد، بتوانم او را به عنوان نفر سوم تیم، جذب زبانشناس کنم. منتظر بودم که ببینم فعالیتهای این فرد چطور پیش میرود. تقریبا میشد گفت که حدود شش ماه، یکسال در تالار زبانشناس فعالیت داشت و من دورادور عملکرد او را بررسی میکردم تا اینکه بعد از مدتی دیدم فعالیت او بسیار کم شده و حتی بعضا اصلا داخل تالار نمیشود. پیغامی به او دادم و گفت که در یک شرکتی به عنوان کارآموز حسابداری استخدام شده. به او گفتم ما در تیم زبانشناس به یک همکار نیاز داریم و هر زمان علاقهمند بودی ما دوست داریم که با شما همکاری کنیم. بعد از یکی دو ماه به من پیغام داد و گفت که با شرکت قبلی قطع همکاری کرده و آماده همکاری با ماست. از این موضوع خوشحال شدم چون توانمندیهای زیادی را در این آدم میدیدم. همکاری با آقای کشاورز را شروع کردیم و یکسری فعالیتهای تالار را بهصورت مدون انجام میدادیم و ایشان مقالات متعددی در تالار مینوشت و مشاورههای خیلی خوبی هم به افرادی که از اپلیکیشن استفاده میکردند، ارائه میداد. و البته کارهایی را نیز بهصورت خودجوش پیش میبرد. جلوتر که رفتیم ایشان علاقهمند شد که یکسری محتوای ویدئویی تولید کند. بعد از مدتی با حقوقی که به ایشان داده بودیم دوربینی خرید و توانست کیفیت ویدئوها را هم ارتقا بدهد. سال 97 بود و اینستاگرام هم به تازگی مطرح شده بود و این ایده به ذهنمان رسید که محتواها را در اینستاگرام هم منتشر کنیم و آنجا هم یکسری مخاطب جذب کنیم.
یکی از اتفاقات دیگری که در آن سال برای ما افتاد این بود که دوتا از تیم های سرمایهگذار، اپلیکیشن را بررسی کرده بودند و علاقهمند شده بودند و به ما پیشنهاد دادند که روی اپلیکیشن سرمایهگذاری انجام بدهیم و با مشاورههای افراد کارشناس در این زمینه، رشد اپلیکیشن را بیشتر کنیم.
تا آن زمان، زبانشناس کاملا به صورت بوت استرپ (مجموعهای است از ابزارهای رایگان برای ایجاد صفحات و نرمافزارهای تحت وب) پیش میرفت و تیم ما شامل 3-4 نفر به صورت تمام وقت و چند نفر به صورت دورکار بود.
جذب سرمایه فرصتی شده بود تا ما بتوانیم فعالیتهایمان را گسترش بدهیم. تقریبا میشود گفت عقد قرارداد ما برای جذب سرمایه مرداد ماه سال 98 بود که پس از آن توانستیم تیم فنیمان را در حد یکی دو نفر گسترش بدهیم. چون ما تا آن زمان فقط روی نسخه اندروید کار میکردیم و تصمیم گرفتیم نسخه IOS را، راهاندازی کنیم و این اتفاق هم به کمک یکی از افراد علاقهمند به زبان شناس که در حوزه IOS فعالیت میکرد رخ داد. تقریبا دی ماه 98 بود که بحث کرونا پیش آمد و میتوانم بگویم کرونا، نه تنها برای بیزینس ما که برای تمامی بیزینسهای آنلاین مخصوصا در زمینه آموزشی، یک فرصت بود و همین باعث شد تا ما افراد و اساتیدی را که بهخاطر ویروس کرونا به سمت آموزشهای مجازی آمده بودند، شناسایی و جذب خودمان کنیم.
از اواخر سال 98 تا الان تیم تولید محتوا ما از 3 نفر به 17 نفر رسیده که تولیدکننده محتوا و ویراستار و سردبیر هستند.
ما در ابتدا، از این محتواها فقط برای پروموت کردن اپلیکیشن استفاده میکردیم ولی بعد به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم از همین محتوا داخل اپلیکیشن استفاده کنیم و کاربرها را مستقیما از اینستاگرام به خود اپلیکیشن سوق بدهیم و این مسئله باعث شده که حالا کاربرهای خیلی بیشتری از اینستاگرام به سمت اپلیکیشن مراجعه کنند.
اوایل سال 98، ما بیست هزار کاربر فعال اپلیکیشن زبانشناس داشتیم و اوایل سال 99 این میزان به بیش از 100 هزار نفر رسید و این باعث شد افراد جدید که میآمدند پیچرهای زیادی را از ما درخواست کنند و ما به این نتیجه رسیدیم که زمان مناسبی است تا تیم فنیمان را هم گسترش بدهیم. و از اردیبهشت ماه تیم فنی زبانشناس را که ابتدا تقریبا چهار نفر بودند به بیش از هشت نفر رساندیم و الان هم روی وب و نسخه IOS اپلیکیشن زبانشناس کار میکنند و البته تصمیمهایی هم برای راهاندازی دیکشنری زبانشناس داریم که هم شامل مثالهای صوتی و هم تصویری و ویدئویی باشد. چراکه خلا چنین دیکشنریهایی در ایران احساس میشود.
با وجود اینکه بسیاری از اساتید زبان در حال حاضر خودشان متوجه شدهاند که باید به سمت پلتفرمهای آنلاین بیایند و محتوایشان را از طریق این پلتفرمها ارائه بدهند اما ایده بعدی ما این است که بتوانیم پلتفرمی آموزشی مختص زبان اما نه فقط زبان انگلیسی بلکه زبانهای دیگر از جمله اسپانیایی، فرانسوی، آلمانی، ترکی، روسی و … که اقبالشان در ایران زیاد هست ایجاد کنیم و اساتید این زبانها بتوانند از طریق این پلتفرم آموزشهای خود را ارائه دهند.
“پیشنهادها”
تا اینجا، من قصه زبانشناس را گفتم اما در ادامه میخواهم توصیههایی کنم به افرادی که تازه شروع کردند و میخواهند استارتآپی برای خودشان راه بیندازند. زیرا ما هنوز هم که هنوز است یک استارتآپ نوپا هستیم و شاید این تجاربی که داشتیم برای افرادی که تازه شروع به فعالیت کردهاند، مفید باشد. اول اینکه سعی کنید به ایدهای که دارید پایبند بمانید حتی اگر آن ایده مدت زیادی جواب ندهد. مثلا در شرایط خودمان، اگر ما میخواستیم فقط به نتیجه اپلیکیشن نگاه کنیم و اینکه هیچ درآمدی برایمان ندارد، خیلی راحت باید آنرا کنار میگذاشتیم و میرفتیم سراغ کار دیگر.
البته یکی دیگر از دلایل ما که اول صحبتم هم به آن اشاره کردم این بود که ما منتظر جواب اپلایمان بودیم که خوشبختانه، 17-18 ماه طول کشید و همین باعث شد ما دلمان نیاید که بهراحتی از آن دل بکنیم. بنابراین توصیهام این است که در ابتدای کار، خیلی نتیجهگرا نباشید و به درآمدزایی فکر نکنید و ببینید که کاری که انجام میدهید در مسیر درستی هست یا نه.
نکته دوم من برای استارتآپهای نوپا، این است که سعی کنید با مخاطب تعامل خیلی خوبی داشته باشید،.حرفهایش را بشنوید، حتی اگر شده شبها وقت بگذارید، مشکلاتشان را حل کنید. زیرا این مسئله در بلند مدت باعث میشود کاربرهای وفادارتان افزایش پیدا کند و این کاربرهای وفادار هستند که در نهایت سبب رشد آن کسبوکار خواهند شد. و حتی از این ارتباطات دو سویه شما میتوانید همکاران آینده خودتان را هم پیدا کنید.
نکته سوم هم این است که زیاد منتظر نباشید که فرصت عجیبی فراهم شود یا یک سرمایهای وجود داشته باشد. اگر میبینید خلایی هست که شما میتوانید توانتان را روی آن نقطه بگذارید و یک محصول حتی شکستهای هم بدهید که کاربرها بتوانند از آن استفاده کنند و بخشی از آن خلایی که دارند پر شود. و در ابتدا خیلی به دنبال اضافه کردن افراد و بزرگ کردن تیم هم نباشید چرا که اینکار هزینه زیادی دارد و حتی اگر ماههای اول از پس آن بربیایید، در ادامه، موفق به پرداخت حقوق ماهانه آنها نخواهید بود. پس کافی است با تعداد کمی که به آن محصول و بیزینس وفادار هستند شروع کنید و وقتی که به نقطهای رسیدید که فکر کردید میتواند استارت رشد اپلیکیشن باشد، به جذب سرمایه و گستره کردن تیم فکر کنید. و این فرصتها، اتفاقی پیش نمیآید و این شما هستید که باید این فرصتها را بسازید.
فراتر از کلاس درس
دکتر سید مصطفی کلامی هریس
یکی از بنیانگذاران و مدیران کنونی و از اعضای هیات علمی “فرادرس” هستند. ایشان فارغ التحصیل رشته مهندسی برق در مقطع کارشناسی از دانشگاه تبریز و کارشناسی ارشد این رشته از دانشگاه فردوسی مشهد و همچنین دارای مدرک دکترای تخصصی در رشته مهندسی برق – کنترل، از دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی هستند.
“شروع ماجرا”
داستان فرادرس برمیگردد به 12 سال پیش یعنی سال 1387 که در یک صحبتی با دوست عزیزم؛ دکتر اسماعیل آتشپز تصمیم به راهاندازی یک مجموعه آموزشی گرفتیم. در ابتدا اسمی که برای مجموعه انتخاب کردیم اسم خاصی بود و چندان برای ادامه مناسب نبود اما شاید بتوان گفت برای شروع اسم خوب و ایدهآلی بود. سال 87 و 88 تمرکز ما روی محتوای متنی بود و با چیزی که امروزه به عنوان فرادرس شناخته شده تفاوت زیادی داشت. آموشها همه در قالب PDF ارائه میشدند که بخشی از آنها بهصورت رایگان در اختیار افراد قرار میگرفت. تقریبا یک سال و چندماه را به این شکل پیش بردیم تا اینکه در سال 89 اولین مجموعه از آموزشهای ویدئویی را آماده و منتشر کردیم که حاصل دورههای آموزش حضوری بودند. زیرا سرمایهی کافی نداشتیم و حتی با مفهوم استارتآپ هم آشنا نبودیم و نمیدانستیم که با داشتن یک ایده میتوانیم جذب سرمایه کنیم. به همین دلیل کلاسهایی را برگزار میکردیم و محتوای این کلاسها ضبط میشد و نهایتا به شکل ویدئو ی آموزشی منتشر میشد. این محتواها بهدلیل پایین بودن امکانات آموزشی خصوصا در برخی مناطق، با استقبال خوبی روبهرو شدند.
سال 90 تصمیم گرفتیم در قالب آموزشمان تغییراتی ایجاد کنیم، بهویژه اینکه نوعا محتوایی که ارائه میشد محتوای لبه علم بود و بیشتر مخاطبان ما دانشجویان تحصیلات تکمیلی بودند و در برخی رشتهها مانند هوش مصنوعی، شبکههای عصبی، محاسبات تکاملی و … نمیتوانستیم به روش عادی و صرفا با فیلمبرداری از صفحه، همه مفهوم را منتقل کنیم و یکی دیگر از مشکلات محتوای متنی این بود که نمیتوانستیم تدریج در آموزش داشته باشیم. به همین دلیل چند ماهی طول کشید تا به جمعبندی مناسبی برسیم و قالبی طراحی کنیم که امروز هم دستکم در 80 درصد آموزشهای فرادرس استفاده میشود.
” مسیر پیشرو”
در آن دوران در حقیقت یک کسبوکار غیررسمی بودیم. آقای آتشپز سال 88 مهاجرت کردند و دورادور و البته شبانهروز همپای من بودند. سال 91 بود که شرکت را ثبت کردیم و اولین همکار به ما اضافه شد.
در سال 92، اولین مجموعه از مدرسین خارج از مجموعه را دعوت کردیم و با کمک آنها توانستیم وارد بازار فیزیکی شویم.
سال 93، دفتر دوممان را اجاره کردیم و استودیویی را تجهیز کردیم که در طبقه منفی دو همین ساختمانی است که الان در آن حضور داریم. اگرچه دیگر استفادهای از آن استودیو نمیکنیم اما عرض بنده این است که ما یک انبار را به عنوان استودیو تجهیز کردیم و به دنبال آن نبودیم که همان ابتدا یک استودیوی ایدهآل داشته باشیم.
سال 94، با تغییر پلن و البته بهبود پلنهای مالی پیشنهادی به مدرسین توانستیم مشارکت تعداد زیادی از مدرسین را جلب کنیم و وارد آموزشهای رسمی دانشگاهی شویم. آموزشی که در ابتدا فکر میکردیم کشش چندانی ندارد اما با استقبال خوبی روبهرو شد.
سال 95 و 96، با هدف توسعه فنی، یک هسته اولیه تیم فنی تشکیل دادیم و بر توسعهی فرایندهایی که آمار تولید محتوا را بالا میبرد، متمرکز شدیم و در سال 95 برای اولینبار توانستیم در یک ماه بالای صد ساعت محتوای آموزشی تولید کنیم که برای آن زمان عدد قابل توجهی بود.
در سال 96 اتفاق مهم دیگری هم افتاد و اینکه ما بعد از 9 سال توانستیم در فرادرس جذب سرمایه کنیم. تا قبل از آن و در تمام این 9 سال بودجه فرادرس از خود آن تامین میشد اما نیاز بود که سرمایهای جذب شود تا فرادرس مسیر سریعتری را طی کند.
سال 97 برای فرادرس شروع خوبی بود. زیرا هم سرمایهگذار جذب شد و هم برخی از نیازهای مجموعه رفع شد و ما به سمت استفاده از هوش مصنوعی در نمایش تبلیغات رفتیم. این پیشرفتها در سال 98 هم با توسعه فنی پیش رفت و در سال 99 نسخه جدید وبسایت فرادرس در اختیار افراد قرار گرفت و همچنین سیستم آنلاین استریمینگمان ( تکنیکی است که به وسیله آن می توان یک فایل چندرسانهای مانند صدا یا تصویر ویدئویی را بدون احتیاج به دانلود همه فایل، بر روی اینترنت به صورت لحظه ای از نقطه زمان مورد درخواست مشاهده کرد.) کامل شد و توانستیم آموزشهای قبل از دانشگاه را تجربه کنیم و مدرسه فرادرس افتتاح شد و البته موارد دیگر که همه سبب موفقیت فرادرس در سال 99 شد.
“چالشها”
در همه این سالها ما تجارب مختلفی بهدست آوردیم و حتی در میانه راه ناامید شدیم اما خوبی کوفاندر( همبنیانگذار) داشتن این است که هرجای مسیر یکی از ما کم بیاورد با حضور و همراهی آن یک نفر دیگر بازهم به مسیر قبلی برمیگردد.
یکی از این تجارب تلخ برای ما در سال 94 اتفاق افتاد. سال 94 در شهریورماه، ما حقوق همکارانمان را واریز کردیم و در حساب شرکت چیزی حدود 100 هزارتومان برایمان مانده بود. برای ما خیلی سخت بود که بعد از آن همه سال کار کردن و زحمت کشیدن به آنجا برسیم. اما الان میگویم که اگر باز هم به آن نقطه برسیم، میتوانیم و از نو میسازیم و هیچ ترسی نیست.
یکی از مسائل دیگری که ما در سالهای 92 تا 94 با آن مواجه شدیم این بود که ما در کنار تولید محتوای آنلاین، شروع به توزیع فیزیکی محتواها بر روی DVD کرده بودیم در حالیکه میدیدیم سلیقه بازار به سمت بستهبندیهای خاص و برجسته است. چیزی که در آن زمان از توان ما خارج بود و به جهت هزینه امکان تحققش را نداشتیم. برای همین با همان بستهبندیها ادامه دادیم و در سال 98 توزیع فیزیکی آموزشهای فرادرس را کنار گذاشتیم زیرا به این نتیجه رسیده بودیم که توزیع فیزیکی جزء اهداف فرادرس نیست.
یکی دیگر از مسائل این بود که ما هرگز کار را بهخاطر نداشتن سرمایه متوقف نکردیم. یعنی برای مثال هیچزمانی کار بهخاطر نداشتن فلان کیفیت آموزشی متوقف نشد. البته کیفیت به جهت فنی را عرض میکنم. زیرا کیفیت به جهت محتوایی، همیشه خط قرمز ما بوده و هست. اما سختگیریهایی مثل داشتن یک دفتر کار خیلی خوب و یا فلان تزیئنات خاص و … آن هم در ابتدای کار برای ما مطرح نبود. البته این بد نیست اما شرط لازم نیست.
ما عمیقا به کاری که شروع کردیم و انجام میدهیم، معتقد بودیم. ما آموزش را ابزار مهمی برای پیشرفت و رشد جامعه میدانستیم و دردی که آحاد جامعه از عدم دسترسی به محتوای آموزشی داشتند را درک میکردیم و سعی میکردیم در کمترین زمان و با حداقلیترین امکانات در دسترسمان، به این نیاز پاسخ دهیم.
ما در این چند سال تلاش کردیم تا فرادرس را جوری اداره کنیم که قائم به فرد و متکی به حضور یک نفر نباشد. و این نکته را بگویم که اگر نیاز باشد روزی از مسیر فرادرس کنار بروم تا بتواند راهش را به خوبی ادامه بدهد، اینکار را خواهم کرد.
” پیشنهاد “
و یک توصیه و موضوع مهم اینکه اگر قرار است آموزش را متحول کنید، حملونقل و صنعت را متحول کنید، و بدانید که قبل از همه، شما خودتان هم باید متحول بشوید. من خودم هم این فضا را تجربه کردهام و قطعا من با آنچه 12 سال پیش بودم، فرق کردهام و این مسیری است که باید تجربه میکردم تا بتوانم موثر باشم. و فکر میکنم اینها تجاربیست که میتواند به افراد کمک کند تا به سرمایهای که درون خودشان هست، بیش از هرچیز متکی باشند. سرمایه بیرونی خیلی وقتها لازم هم نیست چه رسد به اینکه لازم و کافی باشد. البته سرمایه بیرونی خوب است و میتواند کمککننده باشد اما نباید متوقف ماند تا سرمایه بیرونی برسد. خیلی از ایدهآلگراییها را باید کنار گذاشت و محصولی روی میز گذاشت که فارغ از بستهبندی شکیل و ویژگیهای جانبی دیگر، تا حدی نیاز مشتری را حل کند که خود این موضوع، تا اندازهای به ازخودگذشتگی و قربانی کردن آرمانها نیاز دارد. و امیدوارم که این تجربیات بتواند به دوستان و کارآفرینان جوان و علاقهمندان به کارآفرینی کمک کند.