
لغت منابع انسانی برای اولین بار سال ۱۸۱۹ درکتاب توزیع ثروت نوشته جان کامنز، آمده است.
کامنز منابع انسانی را به عنوان کارکنانی که سازمان را به فعالیت میاندازند تعریف میکند. با این وجود، تا قرن ۱۹ اداره منابع انسانی به طور رسمی ترقی پیدا نکرد. در سالهای اخیر، توجه بیشتر سازمانهای موفق به سرچشمههاي آن یعنی همان منابع انسانی است. که با عملکرد منظم خود و ارائهی نوآوریهای مطلوب، در بلندمدت موجب موفقیت سازمان میشود.
اداره منابع انسانی به کلام ساده، وظیفه متعادل کردن رابطه کارمندان و خطمشی اصلی سازمان در هر شرایط و موقعیتی است. حالا چامه تصمیم دارد اینبار، با این عنوان مهم برگزار شود. زیرا مدیریت منابع انسانی همچون دانههای برفی، یک فرصت است. اگر قدر این فرصت را ندانیم و به موقع آن را نشناسیم زودتر از آنچه که فکرش را بکنیم از جلوی چشمهایمان محو میشود.
ساعت از 16 گذشته و سالن تقریبا پر از جمعیت است . فضای داخل، همراه با موسیقی” ایران من” برخلاف هوای سرد بیرون، گرم و صمیمیست. انگار انتظار از چهرههای مهمانان، ميبارد. کلیپی از صفحه نمایش پخش میشود. حالا سالن تاریک شده و صدای تلاوت سورهی نور در فضا پیچیده است. سپس یک کلیپ که در بخش انتهایی آن سرود ملی هم گذاشته شده، پخش میشود. . آقای مجری بعد از یک سلام و احوالپرسی پرانرژی ، همه را دعوت به شنیدن اولین روایت میکند.
طبق برنامهريزي، روايت اول را خانم بانكي برعهده دارد. جو سالن هنوز سنگين است و ظاهرا يخ حضار باز نشده و اين مسئله كمي كار را سخت ميكند. اما بعد از اعلام نام ايشان توسط مجري و شروع گرم وصميمي خانم دكتر، فضا عوض میشود. اودر ابتدا براي اتصال عاطفي بيشتر با مخاطبان، خود را معرفي میکند
“من سارا بانكي هستم؛ مادر ۴ فرزند. مدرس دانشكده مديريت دانشگاه شريف و مديرعامل شركت پمكو. دكتري خود را در رشتهي مديريت منابع انساني از دانشگاه تورنتو كانادا دريافت كردم.”
خانم بانکی از علایق دوران كودكياش میگوید، از همان ابتدا آرزوي معلمي داشت و ریشه اين علاقه همچنان در شخصيت خانم بانكي باقي ماندهاست. سرانجام نهال دوران خردسالياش رشد كرده و به درخت تنومندي تبديل گشته و خانم بانكي را به جايگاه استاد دانشگاهي میرساند. البته او در یک خانواده فرهنگی رشد کرده و بزرگ شده است. ناگفته نماند كه شغل پدرو مادر خانم بانكي نیز در فضاي آكادميك و همچنين تدريس در جايگاه معلمي خلاصه ميشد و احتمالا این موضوع در آرزوهای خانم بانکی، بیتاثیر نبود.
درحالیکه در مقطع کارشناسی شریف مشغول فعالیت بوده است در همان دوران دانشجویی ، براي ادامهي تحصيل به همراه همسرش عازم كانادا شد و مثل همهي ايرانيهاي دور از وطن، زماني فرارسيد كه برسردوراهي برگشتن و ماندن، قرار گرفت. بعد از سالها فعاليت و فراهمشدن بهترين موقعيتهاي شغلي و زندگي، تصميمگرفتن دربارهي اين مسئله سخت بود. باید چیزهای زیادی را میسنجید. آینده فرزندشان، شرایط درآمدی، زندگی شغلی با شرایط مناسب و امکانات متنوع حاضر در آن زمان. اما سرانجام تصميم به بازگشت گرفت. خانم بانكي اينجاي صحبتهايش با احساس عميق جملاتي را میگوید:” از كاركردن در ايران بيشتر انرژي ميگرفتم و آنچه كه يادگرفته بودم در ايران بيشتر بدرد ميخورد چون هم افراد بيشتري جوياي يادگيرياش بودند و هم اساتيد كمتري براي آموزشش.”
پس از بازگشت به ايران در سال 1390، به دنبال آرزوهاي كودكياش، هيئت علمي دانشگاه شريف میشود و شركت پمكو را نيز در همان سال به همراه همسرش تاسيس میکنند. خانم دكتر كمي به تعريف از حوزه فعاليت شركت براي حضار میپردازد و میگوید که پمكو یک شركت مشاوره مديريت در حوزه دارايي فيزيكيست. عنوان جذابي است كه تا به حال كمتر در ايران به آن توجه شده است. از استخدام و دقت در شناخت افراد و علايق آنها تعريف كرد و اينكه چقدر انرژي صرف آموزش نيروها ميشود؛ به خصوص كه شركت، بيشتر نيروهاي جونيور استخدام ميكرد و نگهداشت آن نيروهاي جوان يكي از مهمترين الويتهاي پمكو بود.
قصهي رشد و بزرگشدن شركت را میگوید و اينكه خانواده پمكو چگونه قد كشيد، تا اينكه به سال 98 میرسد. پمكو شروع پرقدرتي در ابتداي سال داشت و در آستانهي بستن قراردادهاي بزرگي بود. حتی در آن روزها استخدام نيرو تا حدود 50 نفر هم رسيد. در نتیجه به نظر میآمد که زمان جهش بزرگ پمكو فرارسيده است. اما آن سال در کشور اتفاقات غيرمنتظرهي زيادي رخ داد و طوفانهاي زيادي، درياي كسبوكارها را متلاطم كرد؛ مثل اتفاقات آبان ماه كه اثرات جبرانناپذيري روي قراردادهاي شرکت گذاشت. اتفاقی که انتهاي سال افتاد، برای همه غیرقابل پیشبینی بود. سونامي كرونا، همهي دنيا را بهم ريخت. در این بخش، لحن صحبتهاي خانم بانكي عوض میشود. انگار تلخي آن روزها را هنوز حس ميكند. از حضار میپرسد: خاطرتان هست؟ و ادامه میدهد كه اميدوارم خاطرهاش كمکم در ذهنتان کمرنگ شود و حالا از آن روزهای سخت تعریف میکند:
” از روی ابرها به زمین آمدیم. قراردادها لغو شدند و انگار همهی دنیا تعطیل شده بود. حوزهی آموزش و مشاوره در بحرانها همیشه برای حذف شدن جزو اولینهاست. جای این زخم هنوز بر پیکر پمکو باقیست. درآن زمان بعد از گذاشتن جلساتي با هيئت مديره، برای بقای سازمان مجبور به تعدیل نیروها شدیم، چون دیگر توانی برای ادامه کار با این تعداد پرسنل نداشتیم. این تصمیم برای هر مدیرعاملی سخت و طاقت فرساست، مخصوصا زمانیکه تعدادی از بهترین نیروها را آموزش دادیم و پر از امید، آماده قرارگرفتن برقلههای پیشرفت و کارهای بزرگ بودیم. “
به خاطر شرایط موجود و اصرار بر اینکه کارمندان بتوانند در صورت تمایل از بیمه بیکاری استفاده کنند، خانم دکتر خبر ناگوار تعدیل را غیرحضوری در اواخر اسفند به کارمندانشان داد. با حالتی پرسشگرایانه به حضار میگوید:” که نمیدانم تا به حال چند نامه خداحافظی نوشتید و آیا اصلا چنین تجربهای دارید؟ اما من در مدت چند ساعت، 48 عدد از این نامههای تلخ نوشتم. با اسامي همهی بچههایی که در نامهها بود کلی خاطره داشتم و حین نوشتن، قصه زندگیشان از جلوی چشمانم رد میشد. از تصور اينكه اين نامه در كنار سفره هفتسين آنها قرار بگيرد، قلبم به درد ميآمد.
میهمانان در حال گشتوگذار در خاطرات خود هستند و شاید هرکس پیش خودش درحال شمردن نامههایی با عنوان خداحافظی است؛ در همین لحظه خانم بانکی چالشهای بعدی را میگوید، از بحرانی که بخاطر رفتن تعدادی از مدیران میانی پمکو ایجاد شد. اما آنها توانستند روحیهی از دست رفتهي نيروها را با اين نگاه بازگردانند كه ما يكبار ده سال پيش پمكو را ساختيم و حالا هم دوباره خواهيم ساخت حتي اگر مديران بالادستي هم مانند يك كارشناس فعالیت کنند. در بخشی از ارائه خانم دکتر اشارهای کرد که در یک بازه زمانی حسابدار شرکت رفته بود و آن موقع جایگزینی برای او نداشتند. برای آنکه کار روی زمین نماند، خودش شخصا وارد میدان میشود و به انجام کارهایی از جنس فاکتور زدن و جمعبندی حسابهای شرکت و مسائل مالی میپردازد. یکی دیگر از مسئلههایی که پمکو یا حتی همهی شرکتها با آن دست و پنجه نرم میکنند، مشکلات مالی است خانم بانکی در اینباره میگوید: ” یکبار حتی تا مرز فروش ماشینمان برای وصول مطالبات شرکت هم پیش رفتم با آنکه شاید تصور زندگی یک خانواده با چهار فرزند و بدون ماشین، سخت باشد.”
قصهي فراز و فرودهاي پمكو واقعا شنیدنیست و از همه جذابتر بلند شدن و شروع كردن دوباره بعد از شكستها بود.
ديگر پايان ارائه است و به نقطه اوج رسيده بوديم، زمانيكه ايشان از تصميم و احساسشان نسبت به برگشت به ايران گفتند: “به قول همسرم، ايران مانند پدر ومادرمان است و براي ما زحمت كشيده، فرزندان هيچگاه والدينشان را رها نميكنند و در هنگام بيماري و نياز به مراقبت، كنارش هستند. حتي اگر پدرومادر، بيمهر و بداخلاق يا بيپول باشند،سعی میکنی در این مواقع کنارش بمانی و درمانش کنی..”
چامه؛ محلی برای شنیدن داستان موفقیت استارتاپهای ایرانی
دیگر روایتها
25 اسفند 1401
سیدمحسن موسوی دزفولی، استادیار امپریال کالج لندن، رویداد دوازدهم
در ادامه صحبتهای آقای امیراحمد حبیبی، آقای موسوی سخنرانی کردند سیدمحسن موسوی، فارغالتحصیل…
25 اسفند 1401
امیراحمد حبیبی، مدیر فنی استارتاپ مداد، رویداد دوازدهم
پیوند علاقه و تخصص با یکدیگر، سوخت موتور خیلی از آدمها و کارهای تاثیرگذار بوده…
25 اسفند 1401
سیاوش صفاریانپور، کارگردان و برنامهساز، رویداد دوازدهم
خلاق، مبتکر، با استعداد و محبوب شاید ویژگیهایی باشند که سخت بتوان همه را…
24 اسفند 1401
شهاب جوانمردی، مدیرعامل فناپ، رویداد دوازدهم
شاید این روزها دسترسی به دنیایی پر از تجربه، ایدههای نوین و خلاقانه کمی…