آقای محمدرضا آقایا با شروع متفاوتش در بالای سن همه را غافل‌گیر می­کند. ایشان می­گویند: “جالب است که در این فیلم کچل بوده‌ام” سپس کلاه بافتنی‌اش را کمی بالا می­دهد و می­گوید ” حالا هم کچل هستم”. صدای خنده حضار بلند می­‌شود.
با لهجه‌ی جذاب اصفهانی و رفتارهای متواضعانه مدیرعامل باسلام، خستگی جمعیت از بین می‌رود. شور و حال خاصی سالن را فرا می­گیرد. آقای مدیرعامل از تاریکی سالن می­گوید، شاید کمی ارتباط با مخاطبین درآن فضا برایش سخت است.
حتی به هوای برفی اشاره می­کند و به تهرانی‌ها برای باریدن برف تبریک می­گوید. گریزی هم به خاطرات شیرین برف بازی در کودکی‌اش می­زند. حالا دیگر همه در سالن حسابی سرحال شده­‌اند
روی صفحه‌ی نمایش، عکسی با یک جمعیت حدودا 300 نفره ازکارکنان باسلام است که همه با لبخند ژکوند و پر از انرژی درکنار هم قراردارند. آقایا به عکس اشاره می­کند و می­گوید: “دو موضوع درحال تکرار است، یکی کچلی من و دیگری این عکس که از دی ماه پارسال است. بازهم صداي خنده آرام عده‌اي از بين جمع مي‌آيد.
 
آقايا ادامه مي‌دهد:  “ما در آن روز غافل از آینده و خوشحال از زمان حال بودیم. ما هم مثل خانم بانکی تغییرات گسترده داشتیم اما تغییرات ما در اسکیل صد و خورده­ای نفری بود. صد و چندی نفر که مجبور به خداحافظی ازشان شدیم

 

چقدر حال عجیبی حین گفتن این خاطرات دارد. شاید حتی کمی بهم می‌ریزد. زیر لب چیزی می‌گوید که میکروفون هم نمی‌تواند شکارش کند. بعد از چند لحظه کلنجار رفتن ادامه می‌دهد: درآن بازه هیچ مصاحبه‌ای و بیانه‌ای منتشر نکردم. حتی لینکدین را که آخرین سنگر سوشالم(social)  بود ، بستم. چون طاقت دیدن خیلی از چیزها را نداشتم.
 این داستان باسلام است که در آن برهه نصف شد و شاید کمتر از آن. این جای قصه، تلخ است که آقایا از حاضرین خواست که لطف کنند همه آن‌هایی که از باسلام رفتند و تعدیل شدند اما وا ندادند و به امثال من درس بزرگی دادند را تشویق کنند. شیرینی این تشویق تلخی فضا را کمتر می‌کند.
 
 عکسی از يك کشتی به گل نشسته‌ که در کیش قرار داشت را در اسلاید گذاشته است و از آن به عنوان “نعمت به گل نشستن” یاد می­کند. انگار یادآور اولین تجریه ورشکستگی‌اش است. شعار باسلام فروتنی است اما مدیرعامل آن حالا اغراق می‌کرد كه در برهه‌ای بسیار مغرور شده بود. بچه‌های فنی موسیقی متن گذاشته‌اند که آقایا با لبخندی می‌گوید:”من به اندازه کافی برای آن تصمیم غمگین هستم لطفا دیگر این موسیقی غمگین را نگذارید.” موزیک قطع می­شود و ایشان تشکر می­کند. همه متعجب‌اند که آدمی با این ظواهر حالا در جایگاه مدیرعاملی دارد در مذمت غروری که یک برهه داشت، صحبت می‌کند. می‌خواست قصه‌ی پرغصه‌ی تعدیل و چالش‌های مدیریت منابع- انسانی را بگوید. از تعدیل به عنوان یک ضربه روانی یاد می­کند و می‌گوید:
 
” تعدیل به خصوص با آن حالت روانی و ارتباط عمیقی که با هم داشتیم و با سرعت زیادی که اتفاق افتاد، برای ما سخت بود. بعد از تعدیل من هیچ ‌وقت محمدرضای قبلی نشدم و امیدوارم هیچ‌ وقت دیگر، آن نشوم. “
باسلام ابتدای سال تعدیل داشت، در اوایل اردیبهشت‌ ماه.  آقایا مثال شبیه‌سازی‌های ناسا را مطرح می­کند که چطور یک شهاب‌ سنگ به سیاره‌ای برخورد می‌کند وآن را از مدار خودش خارج می‌کند. تعدیل برای او اینطور بود که انگار از مدار خارج شده است وحالا که نگاه می‌کند از آن به عنوان نعمت یاد می‌کند. این را حتی برای بچه‌هایی که از باسلام رفتند یک شانس می‌دانست. رو به حضار گفت:” که برای من در تعدیل یک بیچارگی اتفاق افتاد. فهمیدیم که گاهی چیزهایی که عینا روی آن‌ها حساب می‌کنیم، دوزار هم نمی‌ارزند.”
 
به بقیه پیشنهاد می­داد که خوب است گاهی آدمی یک دوره رفرش (Refreshment)داشته باشد و دوباره خیلی چیزها را از نو ببیند.
به نظر می­رسد از یک جایی به بعد آقای محمدرضا آقایا، عینکش را عوض کرده و نوع دیگری از زیبایی‌ها را در اطرافش دید.
می‌گفت مهم‌ترین چیزی که در آن زمان فهمیدم، این بود که ما بدهکاری‌های زیادی در آدم‌ها داشتیم که باید زودتر به آن می‌رسیدیم. بدهکاری‌هایی از جنس منابع انسانی. این موارد اگر حل نشوند در بحران می‌توانند پاشنه آشیل خیلی از اتفاقات باشند. من درس‌هایی از این اتفاق گرفتم که جلوتر به آن اشاره می‌کنم.
 
او می‌گفت که تصمیم سختی بود اما فکر می‌کرد که شاید این کار باعث می‌شود که فرصت بزرگی برای خیلی‌ها باشد. همانطور که بسیاری از افراد بعد از تعدیل، کسب و کار خود را راه انداختند و یا در شرکت‌های بزرگ و خوبی استخدام شدند.
او کم کم رو به امید برده بود. می‌گفت: انسان خودش انتخاب مي‌كند كه اميدوار باشد يا نباشد و اميد انتخاب خود ماست. بايد فلسفه اميدواربودن را خودمان بسازيم. مثلا گاهي مي‌خواهم به تيمي كه ساختم اميدوار باشم يا سرمايه‌گذار و پولش يا حتي اميدوار به فرصت‌هاي كشورم، به ظرفيت ماركت‌سايزم(Market size) يا حتي به پروداكت(product) خوبي كه ساختم.در بين همه‌ي اين‌ها ناگهان يكي از همان شهاب‌سنگ‌ها مي‌آيد و همه چيزنابود مي‌شود. آنجاست كه مي‌فهميد كه چه چيز را از دست داده‌ايد. مثل برهه‌اي كه باسلام هك شده بود.
همه در سكوت به صحبت‌هاي مديرعامل باسلام گوش مي‌دهند.
 
آقاي محمدرضا آقايا در آخرين اسلايدش به بيان چند درس می­پردازد و می­گوید: ” يكي از چيزهايي كه تعديل باعث آن شد، اين بود كه به سراغ گره‌هاي حل نشده بروم. مثلا يك‌سري از كامفكت‌هاي حل نشده (Comfect)، مشكلات اچ آر((Human resource، پرفورمنس‌هاي(performance) حل نشده  و يا رفتاهايي كه هنوز اصلاح نشده بود. وقتي با اين موارد ناگهان در بحران مواجه مي‌‌شوي بخش اعظمي از آن را نابود مي‌كني. بنظرم تعديل به كل چيز بدي است و بايد از آن پرهيز كرد و اين كلمه تعديل لفظ تاريكي دارد. كار خدا بود كه باسلام دوباره خودش را پيدا كرد.
 
نكته اول اينكه گره‌هاي اچ آري بايد در تيم‌هايي كه حالت تيمي بيش‌تري دارند، زودتر حل شوند.
 نكته دوم اينكه نبايد بگذاريم معيارهاي كمّي، روحمان را دست بگيرند. ما در باسلام فيدبك را خيلي جا انداخته بوديم. البته فيدبك مي‌تواند خوب يا بد باشد. يك مدل آن صراحت كشنده و سنگين است كه اگر باشد كم‌كم سازمان را ضمخت مي‌كند.  نوع ديگر آن مدل محبتيِ عميق است با اين نگاه كه من دوستت دارم و برايم مهم است كه پيوند و رابطه ما برقرار باشد و پايدار. اين نوع از فيدبك باعث خيرخواهي مي‌شود و جنس آن لطيف و خوب است. باید برای ساخت همان تیم برتر، این مدل را در سازمان جاری کرد.
توصيه آخر اينكه اگر كسي به شما گفت من اين شركت را دوست دارم و مي‌مانم. مثل من خريّت نكنيد و بخاطر پول با آن آدم خداحافظي نكنيد . زماني كه همچين آدم‌هاي ماهي را پيدا كرده بوديد، صرفا بخاطر  پول تعديل نكنيد؛
 و اين بود درس آخر.   
 
در پایان این قسمت از برنامه، چهره‌های حضار واقعا دیدنی بود. به نظر تمام احوالات آدم در عالم امکان را می‌توانستم در چهره‌ی اشخاص ببینم، بعضی‌ها در فکر هستند و بعضی با لبخندی برلب رفتن آقایا را دنبال می‌کنند، حتی عده‌اي هم متعجب‌اند و جاي خالی علامت سوال در پيشاني آنها را احساس می‌کنم. شاید کسانی هم با تجربه‌ی همان غرورهای مدیر عامل باسلام، در حال مذمت خود هستند و حالتی همراه با پشیمانی دارند.
 سومین  و متفاوت‌ترین ارائه‌ی چامه یازدهم هم اینگونه به پایان می­رسد.
چامه؛ محلی‌ برای شنیدن داستان‌ موفقیت استارتاپ‌های ایرانی

دیگر روایت‌ها