
راویها: راضیه لطفی- سیده حدیث میرفیضی
صدای گفتوگوهایي بین جمعیت به گوش میرسد. مجری، مهمان دوم را معرفی و حاضران را دعوت میکند تا آماده شوند و کلیپ کوتاهی از آقای دکتر محمدمهدی ایزدخواه، مدیرعامل ترجمان ببینند.
انتشارات ترجمان در اولین حضورش در نمایشگاه کتاب، ناشر برگزیدهي تازه تاسیس شده بود و تا به حال 76 عنوان کتاب منتشر کرده است.
مهمان دوم و جنس کسبوکارش با ارائهی قبلی خیلی فرق دارد از همین ابتدا معلوم است. انگار همه کمی به ذوق آمدهاند تا 20دقیقهای را پای صحبتهای یک ناشر بنشینند و شاید منتظر هستند که آقای سخنران، همه را به دنیای ناشناختهی کتابها ببرد.
حالا حضار دیگر منتظر ارائهای با حالوهوای تد قبلی نیستند و آقای ایزدخواه با این جملهای که در ابتدا میگوید گویا میخواهد روی تمایز صحبتهایش، تاکید کند:” ارائهی من متناسب با سازمانهاییست که دنبال خلق چیزهای جدید هستند و کارهای جسورانه میکنند. همچنین تنها برای اعضای اصلی و مدیران کیفی طراحی شدهاست.”
آقای دکتر از تجربهی کاریاش در پنج سال گذشته و حضور در شرکتهای مختلف گفت. از صنعت بانک گرفته تا صنعت درمان و غذا. جالب است كه حتي داراي تجربه كار در شركتي مانند علوم شيميايي هم بود كه شايد عنوان فعاليتاش صنایع ناشناختهای برای ما باشد. با اینکه حقوق خوبی داشت اما انگار یک جایی از پازل ذهنیاش کامل نبود.
با وجود آن همه تجربه نمیتوانست احساس رضایت قلبی را تجربه کند، تا زمانی که در پروژهای، با صنایع خلاق آشنا شد و علاقه قلبیاش را کشف کرد. همینطور که آقای ایزدخواه صحبت میكرد انگار دارد خاطرات مرا مرور ميكند. من هم درست همين آزمون و خطاها را داشتم. درب كتابخانهي ذهنم را بستم و گوش جان به صحبتهاي آقاي ايزدخواه سپردم تاببينم قصهي ما پايان مشابهي دارد يا خير؟
همراه شدن با ترجمان همان تکه گمشده بود. دکتر بعد از ورود به ترجمان، توانست به تجاریسازی ترجمان، اضافه شدن تکنولوژی و مارکتنیگ این تیم کمک کند و این را حاصل همان تجربههایش در صنایع دیگر ميداند. او پس از مدتی مدیرعامل ترجمان میشود.
از کتاب” وسعت تا عمق” نام میبرد که عنوان جالبي دارد و در برنامهام، زمانی را برای مطالعه آن میگذارم. به این جمله از کتاب اشاره میکند: “در دنیایی که همه میگویند تخصصگرا باش، شاید از اين شاخه به آن شاخه پریدن، استراتژی بهتری باشد.”حلا دوباره با اين مثال آقاي ايزدخواه به صفحات كتاب ذهنام برگشتم و فكر ميكنم به جز من خيلي از افراد حاضر در سالن هم در رزومه خود، سابقهي اين پرشهاي شغلي را داشته باشند تا اينكه سرانجام به آن گنج درونيشان رسيدند و درست درجايي قرار گرفتند كه بايد باشند.
انگار که برای پیدا کردن معنا و رضایت قلبی، با وجود تفاوتها، نخی به هر شاخه از درخت کشیده و محصولی تازه خلق کرده باشند.
آقای دکتر باور دارند که مسير موفقیت هرکسی متفاوت است و هر فرد بايد راههای مختلف مختص به خودش را برود تا به معنا برسد. اين معنا همان گنجياست كه قبلتر اشاره كردم که هركس در درونش دارد و براي رسيدن به آن نقشه، راهی جز تجربهكردن نيست! از خودم سوال میکنم:” معنای حقیقی معنا از نگاه دکتر چیست؟” زیرا ارائهی چهارچوبمند او میخواهد به تعریف کلمه ” معنا” بپردازد.
پیتر دراکر یکی از بزرگان مدیریت است. آقای دکتر جملهای از وی بیان میکند که به گفته خودش، 10 سال طول کشید تا معنای واقعی آن را بفهمد:
” فرهنگ، استراتژی را به عنوان صبحانه میخورد.”
چند لحظه سکوت میکند و ادامه میدهد: این همان قد و قامت فرهنگ است. فرهنگ بسیار قویتر از استراتژیست و آن را قورت میدهد.
فرهنگ میتواند در ساخت و یا ترک خورده عادتها ساخته شود. مثل هرروز ورزش کردن و یا صبحانه خوردن.
و همان حرکات کوچك و ظریف، مسیر رسیدن به کار بزرگ را بسازد.
نکته جالب، علت این مسئله و عمل نکردن به آن بود که آقای دکتر اینطور بیان میکند:
” از خودمان میپرسیم چرا رفتارهای قابل مشاهده برای ما به راحتی قابل تغییر نیستند؟ چون این رفتارها مانند کوه یخ هستند و نود درصد حجم آنها در زیر آب قرار دارد و ریشه در بینشها، فرهنگ و از همه مهمتر درسلسه مراتب ارزشهای ما دارند.”
مدير عامل ترجمان عكسي از یک کوه که پوشیده از برف است را در اسلايد نشان ميدهد. روي تصوير پر از كلمات است. آقايي جلوتر از من نشسته و از همهي صفحات پاور با تلفن همراهش عكس ميگيرد. شايد حتي گاهي يادداشتي هم برداشته تا نكات ارائه را به خوبي ذخيره كند.
در ادامهی تصویر قبل، آقای دکتر توضیح میدهد كه تغییر رفتارها در سازمانها هم به همین علت، سخت است چون همهی رفتارها دارای ریشههایی هستند. هرگونه تغییر برای این ریشهها که از چشم آدمی پنهان است، به راحتی امکانپذیر نیست. آقای ایزدخواه از حضار میپرسد که شاید شما هم افرادی را دیده باشید که باحقوق کم، بسیار کار میکنند و یا با حقوق زیاد، کم کار میکنند. عجیبتر از آن، آدمهایی هستند که انگیزه، آنها را سوق میدهد تا آنچه که نمیدانند یاد بگیرند. شاید اين دسته آدمها تحصیلات پایینی هم دارند اما بسیارکوشا و پرتلاش برای رشد و یادگیری هستند. شايد حالا هركس دارد در ذهنش چهرهاي را ميبيند از جنس همين انسانها كه با درآمد ناچيزي، عملكردي با كيفيت دارند.
نگاه حضار و دقتشان نشان میدهد که این قسمت از صحبتهای آقای دکتر، هدف و شاکله اصلی است. عکسی از میهای چیکسنت را در اسلاید گذاشتهاست، آقای چیکسنت خالق و نویسنده کتاب شغل خوب، شغل پوچ میباشد. مدیرعامل ترجمان به بیان یک جمله تاملبرانگیز از وی که در همین کتاب آمده است، میپردازد :” بالاترین عملکرد، حاصل غرقگی است.” بالاترین سطح عملکرد آدمها وقتی است که به غرقگی برسند. در حالت غرقگی، فرد اين احساس را دارد كه جهان را به جای بهتری تبدیل میکند و در این حال، انسان با شدیدترین علایق و استعدادهایش، هماهنگ است.”
این تعاریف شاید پاسخ همه حالتهای استثنائی از افرادی باشد که قبلتر به آن پرداختیم. حتی میتواند برای پیداکردن یک همتیمی خوب هم پاسخ باشد. اگر آدمی بتواند با پول بسیار کم کار کند یعنی به غرقگی میرسد و از آن کار احساس معنا میكند. واحد منابع انساني نيز بايد آدمي را استخدام كند كه از انجام آن، احساس معنا كند حتي دركارهاي كوچك مثل چيدن وسايل در قفسههاي فروشگاه. همچنين بايد دركنار آموزش مهارتها به دنبال انتقال فرهنگ از طريق بنيانگذاران باشد.
درتاييد اين مسئله آقاي ايزدخواه اشاره كرد كه اريك اشميت مديرعامل اسبق گوگل در فصل اول كتاب “گوگل چگونه كار ميكند” ابتدا درمورد فرهنگ صحبت ميكند و سپس درمورد استخدام و استراتژی. شايد اين تصور براي ماست كه فصل اول بايد درباره كارآفريني باشد و شايد او خواسته با اين كار، اهمیت فرهنگ را نشان دهد. در جايي از كتاب هم اشاره ميكند كه افراد شبيه بنيانگذاران خود ميشوند و اين تاثير فرهنگ، از آنها انتقال مييابد. فرمانرواها بايد با آدمها حرف بزنند چرا كه فرهنگ با حرفزدن و تكراركردن آن مفاهیم، انتقال مييابد.
آقاي دكتر جرقههاي لازم را در ذهن مخاطبين زده است و احتمالا كلمات “معنا” و “غرقگي” قلههاي ارائهاش باشد. هنوز ميهمانان مراسم با چهرههاي متفكرانه درحال تحليل صحبتهاي قبلي ايشان هستند كه آقاي ايزدخواه به يكي دیگر از نكات طلايي براي پيداكردن هم تيمي خوب اشاره میکند و ارائهاش را در اوج به پايان میرساند. او میگوید: علاوه بر توجه به هوشمندي اشخاص، بايد فرد متعهد و معتقد به آن كسبوكار را در نظر بگيريم. كسي كه براي آن كار بجگند و هرروز صبح كه بيدار ميشود با خودش بگوید: “احساس میکنم كه براي اينكار به دنيا آمدهام و براي اين كار مبعوث شدهام.”
صداي تشكر آقاي دكتر در بين تشويقهاي مخاطبين گم میشود. نكات ارائه دوم براي همه دلچسب است .صداي همهمهي ريزي بين حضار است. شايد همان آقا كه از اسلايدها تصويربرداري ميكرد و يا بعضيهاي ديگر كه تجربهي حضور در منابع انساني را داشتند حالا از خودشان سوالهايي ميپرسند. من هم حالا با خيال آسوده به كتابخانه ذهنيام برگشتهام و با خودم مرور ميكنم كه در كدام يك از جايگاههاي شغليام، بيشتر احساس معنا داشتم يا شايد به حالت غرقگي دچار شدم. شاید ارجاع به این همه کتاب که دکتر در کلامشان جاری کردند، نشانه خوبی برای آن بود که یادمان بماند، ایشان دکتر ایزدخواه مدیرعامل انتشارات ترجمان هستند. مدیرعاملِ دنیایی از دانش و یادگیری و معنا.
چامه؛ محلی برای شنیدن داستان موفقیت استارتاپهای ایرانی
دیگر روایتها
25 اسفند 1401
سیدمحسن موسوی دزفولی، استادیار امپریال کالج لندن، رویداد دوازدهم
در ادامه صحبتهای آقای امیراحمد حبیبی، آقای موسوی سخنرانی کردند سیدمحسن موسوی، فارغالتحصیل…
25 اسفند 1401
امیراحمد حبیبی، مدیر فنی استارتاپ مداد، رویداد دوازدهم
پیوند علاقه و تخصص با یکدیگر، سوخت موتور خیلی از آدمها و کارهای تاثیرگذار بوده…
25 اسفند 1401
سیاوش صفاریانپور، کارگردان و برنامهساز، رویداد دوازدهم
خلاق، مبتکر، با استعداد و محبوب شاید ویژگیهایی باشند که سخت بتوان همه را…
24 اسفند 1401
شهاب جوانمردی، مدیرعامل فناپ، رویداد دوازدهم
شاید این روزها دسترسی به دنیایی پر از تجربه، ایدههای نوین و خلاقانه کمی…