از گردشگری تا کوچ عشایر
با تفکر در مورد گردشگری محیطی مجلل و با امکانات عالی به ذهن خطور میکند. تورهایی مانند استارتاپ نومدتورز، به جای سفری راحت و امکانات خوب، افراد را به دل طبیعت میبرند. سفر همراه با عشایر و عبور از کوه و دشت، لذت دیگری به ارمغان میآورد.
در رویداد ششم چامه محمد ملکشاهی از تور گردشگری گفت. توري كه به جای سفری کم چالش به مناطق مختلف ایران، افراد را با سبک زندگی عشایری آشنا میکند.
همراهی عشایر و بودن در چادرهای زیبایشان از جمله تجربههایی است که این مدل گردشگری به همراه دارد.
محمد ملکشاهی به کمک تیمی خلاق، نومدتورز را به عنوان استارتاپ گردشگری تاسیس کرد. نومدتورز استارتاپی برای کمک به حفظ خرده فرهنگهای در معرض فراموشی میباشد.
این تیم تا به حال چندین تور برای کوچ با عشایر در منطقه بختیاری برگزار کرده است.
نومدتورز پس از کرونا، مجبور به تغییر رویکرد خود شد. امروز به عنوان بستری برای فروش محصولات عشایر به ایرانیان و همینطور توریستها، فعالیت خود را ادامه میدهد.
کسب و کار عشایری
ما، یک کسبوکار در حوزه عشایر هستیم. دلیل اصرار به کسبوکار بودن این است که نومدتورز صرفا یک آژانس گردشگری یا بستر فروش محصولات عشایر نیست.
این یعنی ما میان تمام این کسبوکارها در حال چرخش بوده و هستیم. زندگی من نیز دائما در حال چرخش بوده است.
من در مقطع کارشناسی در رشته برق تحصیل کردم. پس از آن در مقطع کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد و با گرایش توسعه و توسعه روستایی، ادامه تحصیل دادم.
داستان شروع کسبوکار من، به پژوهشهایی که در حوزه اقتصاد انجام دادهام برمیگردد.
از روزنامه نگاری تا گردشگری
کار اولم ، روزنامه نگاری در دنیای اقتصاد بود. بعد از آن 3 سال، پژوهشگر توسعه روستایی بودم. طی یکی از این پروژههای توسعه روستایی، به یکی از مدلهای توسعه که اردوی جهادی بود برخورد داشتم. یک سفر به اردوی جهادی رفته و با تعدادی از دوستان عشایر آشنا شدم.
محمد ملکشاهی در همراهی با عشایر ایده نومدتورز به ذهنش رسید و با کمک دوستش آن را عملی کرد.
کوچ
بنیانگذار نومدتورز از اولین کوچ خودش میگوید: یکی دو ماه بعد یکی از دوستان عشایر با من تماس گرفت و پیشنهاد داد که همراه آنها کوچ کنم. من هم که به این حوزه علاقه داشتم؛ از طرفی هم سبقه عشایری داشتم چرا که پدربزرگم از عشایر کرمان بودند. پیشنهادشان را با کمال میل قبول کردم.
مشاهده نوستالژی و سبک زندگی عشایری بسیار لذتبخش بود. دوست عشایر ما، تقاضا داشت که در پژوهشگاه ما استخدام شود و کارهای خدماتی انجام دهد در حالی که ما تمام دروسی که خوانده بودیم را گفتیم. یادآور میشدیم که میتواند در میان عشایر کارهای بسیار زیادی انجام دهد!
گردشگری باتجربه!
بعد از بازگشت به پژوهشگاه با چندی از دوستان تصمیم گرفتیم تا حرفمان را در عمل نیز ثابت کنیم.
تلاش کردیم تا پژوهشها را بیش از پیش به سمت عشایر سوق دهیم. سراغ انسانشناسهای بینالمللی که در میان عشایر زندگی کرده بودند رفتیم. با انسانشناسهایی همچون پروفسور پیر دیگار ، پروفسور اسپونر، پروفسور محمدتقی فرور و موسسه سنستا گفتگو کردیم.
اگر میخواهید گردشگری به حفظ فرهنگ کمک کند، سعی کنید معیشت مکمل ایجاد کنید؛ نه آنکه معیشتی را جایگزین زندگی عشایر کنید. زندگی عشایری، معیشتی مبتنی بر دام داری است و باید معیشتی مکمل را در کنار آن ایجاد کرد.
تورهای گردشگری عشایری مانند فعالیتهای استارتاپ نومدتورز راهکار خوبی برای حفظ فرهنگ عشایری میباشند.
تور کوچ پیاده
تمامی این صحبتها، ما را به برگزاری تور کوچ پیاده همراه با عشایر بختیاری رساند. عشایر بختیاری بیش از سایر عشایر، به صورت پیاده کوچ میکنند.
در این تور، توریست را به مدت یک هفته با خود همراه میکردیم. از تهران به سمت اهواز میرفتیم و یکی دو روزی طول میکشید تا شوشتر و چغازنبیل را ببینیم. بعد به خانواده عشایر میرسیدیم و همراه آنها 4،5 روز کوچ میکردیم تا به روستا برسیم. بعد هم به اصفهان میرفتیم. در این سفر نسبتا طولانی افراد با سبک زندگی عشایری آشنا میشدند.
برگزاری چنین توری چه از سمت عشایر و چه به جهت بازاریابی، پیچیدگیهای زیادی داشت.
توریست یا دزد قافله!
برای عشایر، سخت بود که بتوانند به ما اعتماد کنند. یکی از اولین تجربیات ما همراهی دو توریست آلمانی بود. پیش از همراه شدن با پدر خانواده صحبت کرده بودیم که برای کوچ کردن، با شما همراه خواهیم شد.
آنجا که رسیدیم مادر خانواده گفت که شما دزد هستید و برای دزدیدن گله من آمدهاید! خلاصه با هزار توضیح مادر خانواده را راضی کردیم. پاسپورتهای آن دو آلمانی را برای امانت به او سپردیم تا به همراهی ما راضی شود.
بازاریابی سخت گردشگری
برگزاری این تور، به جهت بازاریابی نیز کار آسانی نبود چرا که اولین تقاضای توریست از تور، زمانبندی است؛ در حالی که زمانبندی در کوچ تقریبا ممکن نیست و هر اتفاق طبیعی، توان تغییر نظم و زمانبندی را دارد.
استارتاپهای گردشگری با جذب افراد خارج از کشور و برگزاری تورهای ایرانگردی موجب حفظ فرهنگ و ارز آوری میشوند.
آزمون و خطا
سال اول، ما برای تست کردن کار خودمان، تعدادی توریست را به صورت رایگان با خود همراه کردیم.
سال دوم به این نتیجه رسیدیم که بازاریابی برای این تور، نیاز به تولید محتوا دارد. تصمیم گرفتیم که افراد ماهر در این زمینه را با نصف قیمت و بعضا رایگان، با خود همراه کردیم؛ تا برایمان تولید محتوا کنند.
سال سوم، اینفلوئنسرهای مطرح در حوزه سفر ماجراجویانه، علاقهمند شدند تا همراه ما کوچ کنند. در کنار آنها، ما 200 نفر دیگر را نیز با خود همراه کردیم.
سال سوم مصادف بود با ماجرای هواپیمای اوکراینی و بعد هم کرونا که تمام این موارد، گردشگری را دچار رکود کرد.
تغییر مسیر
برگزاری تور برای 200 نفر چیزی حدود 15 الی 20 نیرو نیاز دارد. در حال تجهیز بودیم و حتی عدهای را نیز استخدام کرده بودیم. ناگهان اتفاقات پیش آمده درآمد ما به صفر رساند و سبب ورشکستگی ما شد.
با افراد تیم جلسه گذاشتیم و چند نفری که توان ادامه همکاری بدون درآمد را نداشتند، از تیم جدا شدند. تعدادی از بچهها نیز به صورت پاره وقت به همکاری ادامه دادند. من و یکی دو نفر از دوستان هم تمام وقت، مشغول به کار شدیم.
حفظ رابطه سخت تر از ایجاد رابطه!
رابطهی نومدتورز با عشایر، اتفاق خوب و مهمی بود؛ حیف میشد اگر به واسطه تعطیل شدن گردشگری، این ارتباط از بین میرفت. برای همین تصمیم به یک تغییر گرفتیم.
کار قبلی ما با توریست خارجی سر و کار داشت. اینبار به سمت فروش محصولات عشایر در بازاری کاملا داخلی و ایرانی رفتیم.
عشایری که به صورت پیاده کوچ میکنند؛ محصولات ارگانیکی را تولید میکنند.
دسترسی به این عشایر، به واسطه مناطق بکر و دوردستی که تجربه حضور در آن را دارند کار سختی است. اگر قصد ملاقات داشته باشید علاوه بر مسیر آسفالت باید یک روز هم پیادهروی کنید تا به عشایر برسید. به همین جهت کسی که محصول آنان را خریداری میکند، مبلغ کمی را در ازای محصولاتشان به آنان پرداخت میکند.
فروش محصول
کارمان را با فروش کشک، روغن و گیاههای کوهی که عشایر تولید و جمعآوری میکردند شروع کردیم. این فعالیت هم نیاز به تولید محتوا داشت اما حداقل توانسته بودیم ارتباطمان با عشایر را حفظ کنیم. اگر چه این کار آهسته و پیوسته جلو میرود اما کمک زیادی به ما میکند.
تغییر دیگری که ما در کسبوکارمان ایجاد کردیم؛ دفتر کارمان که یک خانه قدیمی است را به پاتوقی برای توریستهایی که به بازار تهران میآیند تبدیل کردیم.
این ایده، با فروش محصولات هم راستا بود و به خرید و معرفی محصولات عشایر به صورت حضوری منجر شد.
سوشال بیزینس بودن؛
محدودیتها
کسبوکار ما، یک سوشال بیزینس (social business) و در واقع یک کسبوکار اجتماعی است. این مسئله، قیدهایی را برای ما ایجاد میکند و دست ما را برای انجام هر کاری میبندد.
اگر جایی احساس کنیم که کارمان باعث از بین رفتن سبک زندگی ارزشمند ایرانی میشود؛ آن را انجام نخواهیم داد حتی اگر سبب افزایش درآمد ما شود.
زمینههای رشد
از طرف دیگر، سوشال بیزینس بودن و هدف اجتماعی داشتن، آوردههایی نیز برای ما دارد. در زمان ورشکستگی و نبود سرمایه، یکی از دوستان دغدغهمند برای کمک به ما اعلام آمادگی کرد.این یکی از مزیتهای کسبوکار اجتماعی برای ما بوده است.
یا اینکه صاحبخانه نیز بخاطر ارزشمند بودن کار در اجاره تخفیف قائل شد و توانستیم کار را پیش ببریم.
امیدوار باش!
هر کسبوکاری، تغییرات زیادی را تجربه میکند و سختیهایی دارد، اما باید بدانیم که ما نباید ناامید شویم.