تحول در زندگی با تصمیم‌های جسورانه

 

در دورانی که کتاب و کتاب خوانی عنصری فراموش شده در زندگی ماست، شهر کتاب توانسته شور و شوق کتاب‌خوانی را به زندگی ما برگرداند. چهره کلیدی شهر کتاب کسی نیست جز مهدی فیروزان.

 

کسی که از زمان دانشجویی که پیگیر مشکلات دانشجویان بود تا همین حالا که مدیریت شهر کتاب و شتابدهنده میزو کار را بر عهده دارد، همیشه به یک چیز فکر کرده است هرکاری می‌کنم باید به درد مردم بخورد.
 
فیروزان زمانی که سن و سال زیادی نداشت مدیریت انتشارات سروش را بر عهده گرفت. او چهره‌های فرهنگی برجسته کشور را در سروش دور هم جمع می‌کرد. نتیجه ۱۲ سال مدیریت فیروزان در سروش سودآور شدن انتشارات، رهبری فکری نسل جوان و افزایش قابل توجه تعداد کتاب‌ها و مجلات بود.
مهدی فیروزان هیچوقت خودش را محدود نکرد و برخلاف هم سن و سالان خود وارد بازی استارتاپ‌ها شده است. فیدیبو، شنوتو، جارونب، به‌خوان و لایوبوک از استارتاپ‌هایی هستند که توسط مهدی فیروزان شکل گرفته‌اند. مهدی فیروزان کسی است که در قدمش در هر راهی شکوفایی به بار می‌آورد.
آغاز داستان

 

در ابتدا باید بگویم که تحت تاثیر صبحت‌های آقای سروش صلواتیان قرار گرفتم و توفیقی برای من بود که در رویداد چامه ایشان را از نزدیک ببینم. قبل از شروع صحبتم بگویم که یکی از سخت‌ترین کارها برای من این است که بگویم من این کارها را کرده‌ام. و البته مبنای برنامه‌هایی مانند چامه، گفتن کارهاست.

 

من در یک خانواده‌‌ی فرهنگی به دنیا آمدم. به قول گفته‌های اول انقلاب، خانواده من برآیند یاقوت و طاغوت بوده است. یعنی از یک طرف خانواده‌ام همه علمای دین بودند و اصالت خانواده پدری‌ام به قاجار بر می‌گشت. هر دو خانواده، فرهنگی و معتمد مردم بودند. تربیت من به گونه‌ای بود که کاری را انجام دهم که خدمت به مردم باشد. اولین کار حرفه‌ای من مجموعه سروش بود. در آنجا تجربه بزرگی را کسب کردم. فعالیت بعدی من در فرهنگستان زبان و ادب بود. زمانی‌که فرهنگستان زبان و ادب تشکیل شد تمام کسانی که اعضای کتاب انتشارات سروش بودند، اعضای فرهنگستان شدند. 

 

بعد از عوض شدن مدیریت صدا و سیما استعفا دادم. چون مدیریت جدید نیاز به مدیران جوان داشت. بعد از این اتفاق نتوانستم بیکار باشم. هر کنفرانسی که در دنیا برگزار می‌شد را چک می‌کردم و مقاله‌ برایشان ارسال می‌کردم. از میان ۲۲ کنفرانس بین‌المللی، ۱۸ مقاله من پذیرفته شد و با هزینه آن‌ها به کشورشان می‌رفتم. تقریبا به ۷۰ کشور سفر کردم. 

 

پیشنهاد راه‌اندازی کتاب الکترونیک به زبان فارسی

 

مجید قاسمی یک روز پیشنهاد راه‌اندازی کتاب الکترونیک به زبان فارسی را به من داد. آن زمان کلماتی مثل استارتاپ و شتابدهنده و … نبود. من علاقه دارم که وقتی کاری را شروع می‌کنیم اولین باشد. بعد از یکسال همراه با درد و رنج فیدیبو ساخته شد. از طرفی سرمایه‌ای هم نداشتم، مجبور بودم که برای فیدیبو بخشی از حقوقم یا درآمدهای شخصی را هزینه کنم. زمانی کلکسیونر بودم و کلکسیون شمایل داشتم که البته تمامی آن‌ها را برای فیدیبو فروختم. بخشی از شمایل‌ها را موزه امام علی خرید که با قسمتی از مبلغ برای مادرم خانه‌ای خریدم و قسمت دیگر را صرف مسائل استارتاپی کردم. طبیعتا نشد که تمام هزینه‌های فیدیبو را تامین کنم.
 
فیدیبو شکل گرفت و امتحانش را پس داد. البته جامعه نشر به شدت نگران فیدیبو بود. فیدیبو مخفف فیروزان، دیجیتال، بوک است. ناشرین به دلیل اعتماد‌ی که به من داشتند، پذیرفتند که کتاب‌هایشان را تک تک دهند و ما کار کنیم. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که سرمایه فیدیبو را من نمی‌توانم تامین کنم. به همین خاطر بخشی از سهام فیدیبو را فروختم. امروز خیلی راضی هستم که موسس فیدیبو من بودم و فیدیبو در ایران اولین بود. از طرف دیگر خوشحالم که دیجی‌کالا روی فیدیبو سرمایه‌گذاری کرد. در نهایت فیدیبو باعث شد که من وارد اکوسیستم استارتاپی شوم.

 

ورود به اکوسیستم استارتاپی
من از کودکی، شیطنت‌های زیادی می‌کردم. وقتی به سنین میان‌سالی رسیدم آن شیطنت‌های کودکی باعث شد که در یکجا نمانم. اکوسیستم استارتاپی، اکوسیستمی جدید و جذاب برای من بود و نتیجه‌ی فیدیبو هم بسیار درخشان بود. 
جوان‌هایی به سراغ من می‌آمدند که طرح‌های خوبی داشتند ولی من پولی نداشتم تا روی آنها سرمایه‌گذاری کنم. حاصل زندگی و کار اقتصادی شخصی‌ام، خانه‌ای در اقدسیه شده‌بود. طبقه بالای این خانه حدود ۶۰۰ متر بود،‌ که نصف این فضا را کتاب پر کرده‌بود. آن خانه را فروختم و الان در منزل استیجاری زندگی می‌کنم. پول خانه را برای دو کار بزرگ کنار گذاشتم. یکی از آنها تاسیس شتابدهنده است.
استارتاپ بعدی که به سراغم آمد، لایوبوک بود. لایوبوک در حوزه آموزش و مدیریت آموزش است. در ۳-۴ ماه اخیر بدون تبلیغات نزدیک به ۶۰۰هزار کاربر به دست آورده‌اند. 
بعد استارتاپ اسپانیکس آمد. اسپانیکس نیز یکی از استارتاپ‌های بسیار خوبی است که توسط ایرانی‌ها طراحی شده است. الان در تمامی مسابقات فوتبالی دنیا اثرش را می‌بینید. اولین سرمایه‌گذاری بر استارتاپ اسپانیکس توسط من انجام شد که باعث افتخار من است. برای دور زدن تحریم‌ها این شرکت در بیرون از ایران به ثبت رسید. 
علاقه جوان‌ها به مد و فشن باعث شد که تصمیم بگیرم که چند برند بزرگ دنیا از جمله ورساچه را به ایران بیاورم. ۳ برند مطرح را به ایران آورده و افتتحاح‌کننده مغازه‌های این برندها نخست وزیر ایتالیا بود که در آن زمان به ایران آمده بود. بعد از شکست در برجام این فروشگاه‌ها با شکست مواجه شدند. شاید در زندگی‌ام یک مورد اقتصادی شکست خورده دارم که مربوط به همین فروشگاه‌ها بود. مطالعات من در این ایده درست نبود بلکه صرفا یک فعالیت احساسی بود. 
 
دوران جدید زندگی 

 

آهسته آهسته استارتاپ‌های دیگری به سراغم آمدند که احساس کردم دوران جدیدی در زندگی من ایجاد شده است. سال ۹۰ فیدیبو به وجود آمد و الان که در سال ۱۴۰۰ هستیم،‌ حداقل ۱۷ استارتاپ موفق را ایجاد کرده یا سرمایه‌گذاری بر رویشان داشته‌ایم. ممکن است افراد زیادی ندانند که من در کنار شهر کتاب،‌ روی این تعداد استارتاپ کار کرده‌ام. اگر بخواهم بگویم که فیروزان یعنی چه؟ باید گفت کتاب و محصولات فرهنگی. از این ۱۷ استارتاپ، تنها ‌۳-۴ استارتاپ مرتبط با کتاب، آموزش و علم نیست. دلیل سرمایه‌گذاری بر استارتاپ‌های خارج از محدوده فرهنگی، علاقه من به بنیان‌گذاران این استارتاپ‌ها بوده است. افراد برای من خیلی مهم هستند، در بسیاری از اوقات تصمیم من براساس تاثیر اولیه‌ای است که بر قلب من گذاشته‌اند.
 
به‌خوان مشابه Goodreads است؛ البته نه اینکه ترجمه آن باشد بلکه عملکرد Goodreads را دارد و چند خدمت بیشتر را نیز ارائه می‌دهد. در حال حاضر نیز در حال برنامه‌ریزی هستیم که چیزی به نام بوک‌سل را معرفی کنیم. بوک‌سل برای حمایت از کتاب‌فروشی‌های محلی است. امید دارم که بوک‌سل راه‌حلی باشد برای مشاغل کوچکی که توانایی جذب سرمایه بالا را نداشته و توانایی زنجیره‌ای شدن را نیز ندارند اما از لحاظ هویتی زنجیره‌ای محسوب می‌شوند. 

 

من دو توصیه به دیگران دارم. اول نقد کردن، که خودم هیچ‌وقت نقد کردن را یاد نگرفتم. دوم ترسیم نقشه راه پیش از شروع.
چامه؛ محلی‌ برای شنیدن داستان‌ موفقیت استارتاپ‌های ایرانی

دیگر روایت‌ها