قبل از تجارت
من روستازاده هستم و افتخار میکنم. دانشگاه نرفتم و نتونستم هم برم اما در صنعت از تجربه خیلی از اساتید دانشگاه استفاده کردم. قبل از این روزها کشاورزی میکردم و شبها کمک مادرم قالی بافی. دوره دبیرستان که امتحان داشتم بابام میگفت امتحان رو زود بده و بیا میخوایم بریم صحرا رو آب بدیم و زمین رو بکاریم. در صنف لوازم بهداشتی ساختمان مشغول کار شدم . البته قبلا در مرغداری ها هم کار کرده بودم. و بعد از اون تصمیم گرفتم برم دنبال بیزینس
دلیل ترقی
من علت ترقی خودمو این داستان میدونم. یک روز استاد من به من ده هزارتومن چک داد و گفت برو بانک مرکزی تجارت نقدش کن. من رفتم بانک پول رو گرفتیم و بعدش دیدم بانک به من پول بیشتر پس داد. ده هزارتومن اون موقع پول یه خونه کوچیک تو جنوب شهر بود، ولی من این پولو برنداشتم و رفتم بانک و اونو پس دادم. رئیس بانک به من گفت بیا پشت باجه و بهم بستنی داد و آدرس محل کارمو گرفت. بعد از یک هفته یک تقدیرنامهای اومد برای استاد من که آفرین که این شاگرد رو اینطوری تربیت کردی. این خبر همه جا پیچید که شاگرد فلانی ده هزار تومن پول پس داده. این حرکت شد اعتبار من توی بازار تهران. من رفتم سربازی برگشتم و مشغول بیزینس شدم. همه دارایام یک موتور بود و اعتماد بقیه. درستی یکی از علتهای ترقی هر انسانی هست. کمکم تونستم یک مغازه بخرم و تجارت رو با کشورهای دیگه شروع کردم.
خودباوری
یک زمان به خودم گفتم چرا داری نوکری بیگانه میکنی؟ از اون روز به بعد تصمیم های جدیدی گرفتم. الان ما 200 تا مهندس داریم تو کارخونه و همه رو خودمون تربیت کردیم. این مهندسها افتخار آفرین شدن. حاصل این کار نمونه شدن واحد ما در کشور بود. یاد گرفتم ما میتوانیم چون انسان تکه ای از روح خداوند است.
تولید فقط مدیریت خالی نیست. لیدری و رهبری لازم داره. برند ما تنها برندی هست که اجازه بازدید از کارخونه رو میده. مگه یه آدم چقدر عمر میکنه؟ من به فکر آینده کشورم هستم و اجازه این کار رو میدم.