سال 1369، بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه رفتم سربازی و بلافاصله بعد از اون وارد بازار شدم. حقیقتا خود رو فارغالتحصیل دانشگاه بازار میدونم. بنظر من اگر کسی از بازار شروع نکنه درک واقعی از بیزینس نخواهد داشت. بعد از کمی کار کردن احساس خلا میکردم و نیاز خودمو به دانشگاه حس میکردم. کنکور دادم و دانشگاه آزاد قبول شدم و توی رشته نرمافزار تحصیل کردم.
چون فضای بازار رو تجربه کرده بودم با خلاهای بازار آشنا بودم، برای همین در دانشگاه با چندتا از دوستانم شروع کردیم به تولید یک نرمافزار به نام هلو. به جرئت میتونم بگم این نرمافزار اصناف رو متحول کرد. با وجود این نرمافزار حسابدارها میتونستن کار نیمهوقت یا فریلنسری بگیرن یا حتی چند شغله باشن. بعد از این که کارمون یکم توسعه پیدا کرد شرکتمون رو تاسیس کردیم و کار رو گسترش دادیم.
یادم میاد سال 1357 بعد از کلی تلاش فقط 3 تا محصول تونستیم بفروشیم. اون سال من داشتم ازدواج میکردم و شرایطم یکم دشوار بود. به اصرار پدرم از راه یک فرد آشنا وارد بانک شدم و قرار بود کارمند بانک بشم. من بعد از یک روز تجربه کارمندی بانک به این نتیجه رسیدم که نمیتونم کارمند باشم و اومدم بیرون. با دوستانم هدفگذاری کردیم که روزی 2 تا محصول بفروشیم و فروختیم و از اون موقع پیشرفت ما شروع شد. هماکنون در ماه چندین هزار نسخه از این نرمافزار رو میفروشیم.