پانزدهمین رویداد چامه
روایتی از صدای تجربه، صدای کار، صدای تولید
در دل شلوغترین رویداد نوآوری کشور، فضایی شکل گرفت که نه در پی نمایش، بلکه در پی تأمل بود. پانزدهمین رویداد چامه، نه برای نمایش پیشرفتهای سریع، نه برای ارائه پاورپوینتهای مرتب، بلکه برای گفتن روایتهایی واقعی از مسیرهای ناهموار کارآفرینی برگزار شد.
در چامه، از رنجها و شکها، از تصمیمهایی که ساده نبودند، گفتند و از لحظاتی که همهچیز میتوانست تمام شود، اما نشد. صندلی داغ چامه جایی شد برای تماشای شجاعت در عمل، جایی برای صدای تجربهای که کمتر شنیده میشود.
در یازدهم اردیبهشتماه، چهار کارآفرین برجسته در نخستین روز رویداد چامه روی صحنه آمدند. آنها نه فقط از موفقیت، بلکه از چالشهایی گفتند که در مسیر رسیدن به موفقیت پشت سر گذاشته بودند؛ از شروعهای کوچک، از پدرهایی که باور نداشتند؛ اما آنها ماندند، ساختند و حالا آمده بودند تا بگویند چطور این مسیر پر پیچ و خم را سپری کردند. این روایتها، فقط تجربه نبودند؛ نقشههایی بودند برای کسانی که هنوز در نیمههای راهاند.
در این رویداد افتخار همراهی جناب آقای بهروز فروتن، بنیانگذار محترم برند بهروز به عنوان میزبان و جناب آقای داوود عابدیآملی، بنیانگذار محترم برند تاژ، جناب آقای داوود بایرامی، همبنیانگذار محترم برند باراکا، جناب آقای مهدی موسوی، مالک و مدیرعامل برند فیروز، جناب آقای علیاکبر رفوگران، بنیانگذار محترم کارخانجات بیک؛ را به عنوان سخنران داشتیم.
از کارآموزی در کارخانهها تا بنیانگذاری تاژ
در چامه ۱۵، داوود عابدی آملی با صداقتی مثالزدنی از مسیری گفت که از فروش «ماماجیمجیم» در خیابانهای آمل آغاز شد و به بنیانگذاری صنعت شویندهی ایران رسید. از روزهایی حرف زد که با کارآموزی در کارخانههای مختلف، دانش را نه در کلاس، بلکه در میدان عمل آموخت؛ از ایدهای ساده که چربی باقیمانده در دیگهای صنعتی را به صابون تبدیل کرد، تا ساختن برندی که امروز نامش در هر خانهای آشناست: تاژ.
او تأکید کرد که هیچگاه به پول پدر تکیه نکرد و هرچه ساخت، با دستهای خودش بود. عابدی درباره شکست، شروع دوباره، و اهمیت یادگیری دائمی صحبت کرد؛ درباره اینکه چطور میتوان از دل سختیها، راهی به آینده گشود. او کارآفرینی را نه یک مسیر مشخص، که پیوستهترین شکل زندگی دانست.
بازآفرینی یک برند در دل رقابت
داوود بایرامی در چامه ۱۵، از تجربهای گفت که بیشتر شبیه بازسازی بود تا فقط کارآفرینی. او درباره برند «باراکا» حرف زد؛ برندی قدیمی که در بازار پر رقابت امروز نیاز داشت دوباره تعریف شود، دوباره شنیده شود. بایرامی توضیح داد که بازآفرینی یک برند باسابقه، فقط تغییر در بستهبندی یا تبلیغات نیست، بلکه نیازمند شناخت دقیق از بازار، تغییر در فرآیند تولید، و بازنگری در نگاه به مصرفکننده است.
او از تصمیمهایی گفت که هرچند سخت، اما برای زندهماندن برند ضروری بودند. بایرامی باور دارد که ماندن در بازار امروز، بیش از هر چیز نیازمند انعطاف، شهامت تغییر و احترام به مخاطب است. او نشان داد که میشود گذشته را با خود داشت، اما برای آینده بازطراحی شد.
کارآفرینی باید در خدمت جامعه باشد، نه فقط در پی سود
سید محمد موسوی در چامه ۱۵ از مسیری گفت که با فلج اطفال در کودکی آغاز شده بود، اما به ساخت یکی از موفقترین برندهای بهداشتی کشور انجامید. او روایت کرد که چگونه کارخانهی فیروز را، زمانی که فقط پنج محصول و ۳۴ کارمند داشت، خرید و آن را به مجموعهای با بیش از ۷۰ محصول و صدها نیروی انسانی تبدیل کرد.
اما نقطهی قوت داستان او، نگاه متفاوتش به سرمایه انسانی بود؛ موسوی تأکید کرد که هیچگاه به افراد دارای معلولیت به چشم نیروی ناکارآمد نگاه نکرده، بلکه آنها را محور توانمندسازی دانسته است. او از مادرش گفت، زنی که از کودکی به او یاد داد «باید طوری نگاه کند که تواناست». همین نگاه شد بنیاد تفکری که امروز در فیروز جاری است؛ برندی که فقط محصولات بهداشتی تولید نمیکند، بلکه شغل، امید، و فرصت دوباره میسازد.
ساخت برند در بازاری که جایی برای ایرانیها نبود
در چامه ۱۵، علیاکبر رفوگران از مسیری گفت که با واردات سادهی یک قلم شروع نشد، بلکه با نگاهی بزرگتر آغاز شد؛ او از روزهایی صحبت کرد که بازار نوشتافزار ایران زیر سلطهی برندهای خارجی بود و نام «بیک» هنوز در ذهن هیچکس ایرانی نبود. اما او با تکیه بر جسارت و نگاه بومیساز خود، نهتنها این برند جهانی را وارد ایران کرد، بلکه آن را به بخشی از خاطرات جمعی ما تبدیل کرد.
رفوگران از تجربههایی گفت که پر از مانع بود، اما هر مانع تبدیل شد به بخشی از یک مسیر ماندگار. روایت او، نقطهی پایان نبود، بلکه دعوتی بود برای شروع کارآفرینی در نسل بعدی.
و این، پایان روز اول چامه بود؛ روزی که صدای تجربه بلند شد، نه از پشت تریبونها، که از دل تجربه زیستهی آدمهایی که سالها در سکوت ساخته بودند. روزی که شنیدیم میشود از دل شکستها، برند ساخت؛ از دل تردیدها، مسیر کشید و از دل بیاعتمادی، اعتماد آفرید. حالا، این صدای تجربه، آماده بود تا فردا، با روایتهایی دیگر، باز هم ادامه پیدا کند.