شهاب جوانمردی، در رویداد آینده تکنولوژی چامه ۱۲ تجربه زیسته خود را از تکنولوژی و توجه به ابرروندها بیان میکند. جوانمردی، مقطع کارشناسی را در دانشگاه صنعتی شریف گذرانده و دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه امیرکبیر طی کرده است. جوانمردی در نهایت مدرک دکترای خود را از دانشگاه بوردو فرانسه اخذ کرده است. این کارآفرین ایرانی در مجموعههایی چون «شرکت شناسا»، «بنیاد پژوهشی توسعه فردا»، «شرکت داتکس» و… فعالیت داشته است.
جوانمردی نگاهی جدید، نسبت به تکنولوژی و توجه به ابرروندها را در این رویداد ارائه میدهد. اینکه در این رویداد برای سخن از تکنولوژی تردید داشته است. شهاب جوانمردی برای ارائه خود به سراغ چت جیپیتی (Chat GPT) که یک نمونه بارز تکنولوژی است، مراجعه میکند تا از این ابزار کمک بگیرد و در مورد تکنولوژی جستوجو کند. جوانمردی با دیالوگهای تکراری و کلیشهای راجعبه تکنولوژي مانند:«هم خوب است؛ هم بد است؛ هم اتفاقهای خوبی میافتد و هم کمک میکند به بشریّت و هم یکجاهایی خطرناک است و به هر حال مراقب باشید» برخورد میکند. این جملهها باعث میشود که جوانمردی در چامه ۱۲ نگاه کلانی به تکنولوژی داشته باشد و به تحولات کلی دنیا و توجه به ابرروندها اشاره کند.
انسان با تکنولوژی مفید، سازگاری دارد
برای من دهه شصت، vod (سیستم درخواست ویدئو)، مانند این بوده است که یک یا دو ریالی پیدا کنم و سرِ کیوسکِ تلفنِ سرِ کوچه بروم و بعد از اینکه در صف، پشت هفت هشت نفر منتظر بودم که همه تلفنها و دردودلهایشان و حرفهایشان را انجام دادند، این دو ریالی را بیندازم در تلفنِ همگانی و زنگ بزنم به صدا و سیما و از یکی از دو شبکهای که آن زمان وجود داشت و مثلاً پنجشنبهشبها فیلمهای درخواستی را پخش میکرد، درخواست بکنم «خواهش میکنم میشود مثلاً فیلم لورل هاردی را پخش کنید؟!» و آنها هم قاعدتاً پخش نمیکردند! چون خیلیها مثل من بودند که زنگ میزدند و این VOD را به این شکل دنبال میکردند.
از روزی که که VOD در دسترسمان است و به این تلفنِ همگانیِ دو ریالی دسترسی داریم، تا الان که هر کداممان از چند نوع وسیله ارتباطی مبتنی بر اپلیکیشن، سیمکارت یا شبکههای اجتماعی استفاده میکنیم، متوجه شدیم که اگر چیزی برای ما مفید باشد و به دردمان بخورد، ما با آن سازگار میشویم.
خیلی خوب است که بدانیم افقهای پیش رو چه ارمغانها و دستاوردهای جدیدی را برای ما دارند؛ یا بدانیم مثلاً در سال ۲۰۳۰ به بعد و شاید حتی زودتر، به جای اینکه منتظر باشیم خدایی نکرده یک نفر دچار تصادف و مرگ مغزی بشود تا یکی از اعضای بدنش را اهدا کند، ممکن است برخی از اعضای بدن را بشود پرینت سهبعدی گرفت و جای اهدای عضو را پر کرد و حتماً خیلی خوب است که این باور را داشته باشیم که ممکن است بتوانیم در دهههای آینده در کرههای دیگری زندگی کنیم.
سوالات اساسی را پاسخ دهیم و درگیر کلیشهها نشویم
من قدری نسبت به زندگی، واقعبینتر هستم؛ و فکر میکنم که سؤالهای مهمتر و اساسیتری وجود دارد که اگر از روی آنها عبور کنیم و صرفاً سرگرم مظاهر فناوری و بروز و ظهورهای فناورانه شویم، ممکن است یک جایی، جا بمانیم. همانطور که در سازمان آموزش و پرورش نیز شاهد این هستیم که به جای اینکه فرزندانمان با سوالات اساسی مواجه شوند، جستوجوگری کنند و یاد بگیرند که چجوری یاد بگیرند، میبینیم که مشغول اموری هستند که همه میدانیم ممکن است خیلی به درد نخورد یا فایده اندکی داشته باشد؛ ولی چارهای نداریم. ما در روندی قرار گرفتهایم که گمان میکنیم مسیر موفقیّت این است که مدرسه میرویم و در کنکور شرکت میکنیم و پایمان به دانشگاه باز میشود و حتماً آنجا مسائل خوبی یادمان میدهند حتی فکر میکنیم اگر رتبههای بهتری بیاوریم و دانشگاههای بهتری قبول شویم، میتوانیم موفقيتهای بیشتری را کسب کنیم.
از توجه به ابرروندها غافل شوید!
اصلا ما چرا درگیر روندها میشویم، روندهای فناوری را دنبال میکنیم، ولی خیلی وقتها از ابرروندها غافل میشویم؟ ابرروندها چه مواردیاند؟!
ما در هر حوزهای (از جمله در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، زیستی و فرهنگی) در همه اینها، یکسری ابرروند داریم که به دلیل نزدیک یا ملموس نبودن ظهورشان، از آنها غفلت میکنیم. من به خاطر دارم که شاید حتی همین ده سال پیش اگر یک نفر میگفت: «من متخصّص محیط زیست هستم و اگر میخواهید یک ساختمان بسازید باید به این موارد توجّه کنید یا اگر میخواهید یک پروژه شهری داشته باشید، این دقتِ نظرها را داشته باشید.». واقعیّت امر این است که در دلم به این افراد میخندیدم! با خودم میگفتم: «حتما آدمی است که از سر بیکاری، در یک جای دنیا، یک رشتهای را بهش غالب کردهاند؛ مثل رشتهی محیط زیست و دارد این حرفهایی که هیچجا به درد نمیخورد، حرفهای صد مَن یک غاز را به ما میفروشد! و من که حاضر نیستم حتی دو ریال برای این حرفها خرج بکنم»!
امروز میبینیم که زندگیِ لحظه به لحظه همه ما، به دلیل غفلتهایی که از موضوعِ مهمّ محیط زیست داشتهایم، تهدید میشود. مسائل اقلیمی، آب و هوا و اینها که سر جای خودش؛ درباره مسائل اجتماعی، با شرایطی که ما داریم، در دهه آینده، متوسط درآمد جامعه چقدر است؟ شرایط اقتصادی جامعه چه چیزی را اقتضا میکند؟ دسترسی به منابع مختلف، چه شرایطی را به ما دیکته میکند؟ آیا اینها مسائلی است که دغدغهمان باشد؟
توجه به ابرروندها کلید برنامههای آینده
وقتی که در دنیا جدّیترین بودجههای پژوهشی به دغدغه مردم در حوزهی انرژی، آب، غذا و سلامت، اختصاص مییابد؛ چقدر از وقت، انرژی، همّت و منابع ما برای محیط زیست خرج میشود؟! هنوز که هنوز است، ما تا وقتی که بحران ریزگرد نداریم، احساس میکنیم وضعيت آب و هوا قابل کنترل است. حالا دلتان میسوزد که دریاچهی ارومیه خشک شده! ولی باور نداریم و با گوشت و پوستمان احساس نمیکنیم که این روی زندگیِ تک تکِ ما اثرگذار است. باور نداریم که مسئله انرژی و مسئله تبعاتِ بد مصرف کردنِ انرژی، کجای زندگیِ آحادِ مردمِ این سرزمین را درگیر میکند؟ حواسمان به این نیست که ما به نسبت سرانه جمعیّت یکی از بزرگترین واردکنندگان مواد غذایی در دنیا هستیم.
در کشورهای در حال توسعه مثل کشور ما، ابرروندها باعث به وجود آمدن راهبردهای کشور میشود، راهبردها، برنامهها را شکل میدهند و بعد من و شما در جایگاه فعّالان کسبوکاری، علمی، اقتصادی، اجتماعی، خودمان را در برنامهها میگنجانیم. اگر شما در یک کشور توسعهیافته باشید، برای من قابل فهم است که ما از متاورس (Metaverse) شروع کنیم و بعد متاورس را در جایگاه یک محصول، یک بازار یا یک ایده، به بقیه بفروشیم. پس توجه به ابرروندها است که برنامه توسعه را مشخص میکند.
فشار تکنولوژی یا نیاز بازار؟
ما یک کشور در حال توسعهایم. در کشورهای در حال توسعه، فشار تکنولوژی (technology push) نیست که سرنوشت کشورها را مشخص میکند! بلکه نیاز بازار است که این کار را انجام میدهد؛ آن است که مشخص میکند که ما باید روی چه چیزی کار کنیم و چه چیزهایی اولویّت ما باشد. بعد از آن باید بفهمیم که چه فناوریهایی را دنبال و استخدام کنیم. امروز پاشنه آشیلِ (نقطه ضعفِ) ما این است که فرصتها یا امکاناتی که داریم را تبدیل به یک مزیّت کنیم؛ سپس روی آن فناوری سرمایهگذاری کرده و بعد محصول یا خودش را صادر کنیم.
اگر این روند در کشور ما اصلاح نشود، به صورت مداوم، مجبور میشویم در عرصههای مختلف هزینههای زیادی پرداخت کنیم، بدون اینکه به دستاورد لازم برسیم؛ پس توجه به ابرروندها یا مگاترندها (Mega-trends) ضروری است. امروز با دوستانمان، فرزندانمان یا همکارانمان صحبت کنیم و ببینیم چقدر تصویر دقیقی راجعبه وضعیتمان داریم؟! منظورم شرایطِ این چند ماه گذشته و وضعِ امروز و حال بد و اینها نیست!
من دارم راجعبه چند ده میلیون نفر هموطنانی که در یک سرزمین کُهَن به اسم ایران، زندگی میکنند، صحبت میکنم. راجعبه این صحبت میکنم که در افق پیش روی ما، کدام روندها روی ایران و ایرانیان اثر میگذارد و امیدوارم به جایی برسیم که خودمان در روندها اثرگذار باشند. وضع امروز ما این است که باید نسبت به آنچه هستیم و نسبت به اینکه منابعمان را چطور از دست میدهیم، آگاه باشیم. ما چندین سال از عمر جوانانمان درست در زمانی که باید موثر باشند، تولید کنند و خروجی داشته باشند را به دلیل سرمایهگذاری نادرست، هدر میدهیم. نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالیمان نگاهش به این نیست که برای چه ما آموزش میدهیم؟ این بچهها قرار است در آینده چه مسئلهای را در سطح خود، خانواده، شهر و اجتماعشان حل کنند؟!
ابرروندها را بشناسیم!
ما از ابرروندها غافلیم. نگاه ما خیلیوقتها شبیه آدمهایی است که آرزو میکنند جای دیگری باشند و در این آرزو را زندگی میکنند. شاید مهمترین محرّکِ (driver) فناوریها در دنیا نیاز نیست؛ بلکه ارزشهاست! فناوریها میآیند که ارزشهایی را که در یک جامعه وجود دارد یا میخواهد به وجود بیاید، در تار و پود جامعه ببافند. فناوریِ بلاکچین (Blockchain) چرا شکل میگیرد؟ این ناشی از یک تفکر بالادستی است که یک ارزش را منتقل میکند. یک ارزشی است که در یک اجتماعی، ارتباط بدون وجود مرکزیت خاص (decentralization) را نشان میدهد.
بعد از شکلگیری آن ما هم میشویم مصرفکننده رمز ارزها و تنها دغدغه ما هم همین است و نمیگویم نباید انجام دهیم؛ دقت کنید!
شناسایی منشا تکنولوژی
ما باید بدانیم این فناوری آبشخورش کجاست؟ منشأش کجاست؟ از کجا شروع میشود؟ در جامعهای شفافیّت بسیار مهم است که ابزارهای مختلفی این شفافیّت را به جامعه عرضه کنند؛ مانند عدالت و دسترسی. حالا ارزشهای ما کجایند؟ آیا اگر ما دنبال موضوعی هستیم که در تار و پود جامعه این را ببافیم، آیا با این رویکرد (approach) به آن فناوری نگاه میکنیم؟! انتظار ندارم در یک کشورِ در حال توسعه این اتفاق بیفتد؛ ولی انتظار دارم که متوجهش شویم. انتظار دارم که بدانیم از کجا آمدهایم، کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. اگر این را ندانیم، هر روز مشغول یک بازیچه جدید میشویم! هر روز با یک سرگرمی جدید دست و پنجه نرم میکنیم. در نهایت خیلی وقتها از خودمان میپرسیم، چرا در این عمری که صرف کردیم، این اتفاقها نیفتاد؟
دهه گذشته برای ورودِ متفاوتِ نسل جدید به عرصه کسبوکار در حوزه اقتصادِ نوآوری، دههی بسیار خوبی بود. ما این دهه را پشت سر گذاشتیم؛ ولی من معتقدم که رویکرد با ارزشتری پیدا نکردیم. ما در یک سطحی از رویکرد (approach) به کسبوکارها و فناوریهای جدید، باقی ماندیم که اثرگذاری آن، برای ما کمرنگ بوده است.
رویداد زندگی با مگاترندها؛ مواجهه باروندهای تحول آفرین جهانی
آشنایی با ابرروندهادر گذشته باقی نمانیم!
ما نیاز داشتهایم به یک آتشِ درون، به یک شور و شوق، به یک انگیزه که بچههای ما باور کنند که میشود جز اینکه راه کارمندی را انتخاب کنند و استخدام دولت شوند، آینده دیگری را برای خودشان متصوّر باشند.
این اتفاق مبارکی است؛ امّا ماندن در این مرحله، بهنظر من خطرناک است. هنوز که هنوز است، وقتی تیمها طرحهایشان را به مجموعههایی مثل مجموعه ما ارائه میکنند، میبینم خیلیهایشان در گذشته باقی ماندند و تعدادی نیز که در گذشته باقی نماندند، به خواهرخواندههای خارجیشان نگاه کرده و فکر میکنند که وقتی یک اتفاق در آنجا ثمربخش بود، حتماً در کشور ما ایران نیز باید همان اتفاق بیفتد و حتماً جواب میدهد.
تعدادی از این الگوگیریها مفید است؛ با این شرط که نیاز عمومی جامعه باشد و به یک محیط خاص مرتبط نباشد. قفل بخش جدّیتر این بازار، باز نشده است، آنجایی که به وضع موجود خود، صنایع، ترکیب اقتصادی، ترکیب تولید ناخالص داخلی برمیگردد.
رشد در حرکت است و ماندن خطرناک است!
این وضع امروز ماست، مسیر آینده چگونه است؟! چند نفر از بچههای مستعدّ این سرزمین، اگر به آیندهی تکنولوژی نگاه میکنند، این باور و این عزم را دارند؟ چند نفر این امید را دارند که قرار است با کاری که انجام میدهند، یک مشکلی از این کشور را حل کنند و بعد تعمیمش بدهند و به بازارهای دیگر عرضه کنند؟! اینجا، جایی است که بهنظر من، اگر درست متوجه آن نباشیم و درست فهمش نکنیم، باعث میشود که به بیراهه برویم. منابع ما در صدر همهشان سرمایههای انسانیمان، منابع مالیمان، فرصتهای رقابت و کارمان، اینها همه دارد تضییع میشود. ما با آرزوهایمان زندگی میکنیم و فاصلهمان با آرزوهایمان زیاد میشود و ناامیدیِ عميقتری در درونِ ما رخنه میکند. بعد از مدّتی هم که این ناامیدی از یک حدّی و از یک جرم بحرانی بیشتر شد، فلج میشویم. وقتی فلج شدیم، دیگر اگر بدانیم و اگر بخواهیم هم، نمیتوانیم کاری بکنیم.
در مسیر درست شکست خوردن عین موفقیت است
نگاه به آینده بسیار مثبت و مبارک است؛ حتی حضرت رسول میفرمایند: «تخیّل کردن هم عبادت است.»؛ امّا ماندن در این نقطه خطرناک است. ما باید آینده را بشناسیم؛ روندها را بشناسیم. مهمتر از همه باید خودمان، جایگاهمان، موقعیتمان، کاستیهایمان و فرصتهایمان را بشناسیم؛ بعد، هر کداممان، بهعنوان افراد توانمند، حرکت بکنيم و حتماً یک بخشی از این حرکتها معطوف به نتیجه است. از نظر من، همهاش موفّق است؛ حتّی آنهایی که در ظاهر، به نتیجه نرسد. در مسیرِ درست، شکست خوردن، عینِ موفقیّت است. بخش زیادی از تجارب آدمهایی که سنّشان بیشتر از شماست، ناشی از شکستها است. حتّی یک دوستی میگفت: «اساساً تجربه از شکست نهادینه میشود؛ نه از موفّقیّت». یک بارِ دیگر از شما و از خودم، خواهش میکنم که «به خودمان مراجعه کنیم و ببینیم که چقدر خودمان را میشناسیم؟ چقدر محیطمان را میشناسیم؟ چقدر ابرروندها را میشناسیم؟ و به کجا میخواهیم برویم؟».